بررسی تطبیقی داستان زیافت تاویل رکیک مگس مولانا و ( به لاف پ ی ک نایه) از استاد هه ژار موکریانی

Publish Year: 1402
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 130

This Paper With 13 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

ICMHSR13_061

تاریخ نمایه سازی: 16 مهر 1402

Abstract:

تمثیل بخش اعظم منظومه های عرفانی ادبیات کهن را در برمیگیرد که اکثر مآخذ آنها دین و اسطوره است. قبل از مولوی ( ابن قتیبه) در کتاب (عیون الاخبار) این داستان را ذکر کرده است . مگسی بر روی برگ کاهی نشسته بود که در ادرار خری افتاده بود. مگس همانند ناخدایان کشتی، سر خود را بالا گرفت و گفت که من علم دریا و کشتیرانی خوانده ام و مدتی در این رابطه فکر کردهام. هم اکنون این دریا و کشتی و من که این کشتی را هدایت میکنم. او بر روی دریای خیالی خود کشتیرانی میکرد و آنچه که میدید را بسیار بزرگ میدان ست. البته این ادرار خر ن سبت به او بی اندازه بزرگ بود، چه کسی میتوانست این حقیقت را درک کند؟ عالم او به اندازه ای است که تفکرات او میباشد.این مقاله با روش تحلیلی -توصیفی و با رویکرد تطبیقی روشن نموده است که پیام هر دو دا ستان یکی ا ست اما مولانا در ابیاتی بعد دا ستان به جنبه هایی عرفانی ا شاره می کند و در چندین بیت پیام را می رساند ، اما استاد هه ژار در بیت آخر پیام داستان را رسانده است . مولوی اشاره دارد که مگسی روی برگ کاهی سوار شده بود و خود ۱ را مانند ناخدا می پنداشت، اما استاد هه ژاراشاره دارد پشه ای روی خسی سوار شده بود . استاد هه ژار از زبان آن پشه می گوید که می گفت کجا هستند فردیناند ماژلان و واسکو داگاما ، آیا کسی هست که در این امر دریانوردی حریف من باشد و همچنین اشاره دارد که آن پشه می گفت کریستوف کلمب شاگرد من بود و کشتی او ساخته ی دست خودم بود، در حالی که مولانا قبل ها زیسته است و از این اشخاص خبری نبوده است، استاد هه ژار داستان را به روز کرده است شخصیت های جدید را وارد داستان کرده است. مولانا اشاره دارد که آن مگس می گفت : من قبلا در باره دریا و کشتی مطالبی خوانده بودم و مدتی را در همین اندیشه سپری می کردم ، در حالی که ا ستاد هه ژار به این مطلب ا شاره ندارد چون در ابتدا آن پشه در دریانوردی می گوید که رقیبی ندارد و کسی به گردش نمی رسد .همچنین عنوان داستان مولانا زیافت تاویل رکیک مگس است اما استاد هه ژار آن را عوض کرده است و با عنوان ( به لاف پ کنایه) آورده است که ترجمه اش می شود با وهم و خیال چیزی به پایان نمی رسد .داستان اشاره دارد که اندازه دنیای هرک سی به و سعت اندیشه او ا ست. دنیای بیرونی با اندیشه ما حقیر و کوچک نمی شود بلکه اگر تفکرات ما بتوانند، تا حد توان، وسعت دنیای بیرونی را درک خواهد کرد. مولانا در این حکایت طنز و در عین حال گزنده و بی پرده، احوال سرمستان از باده غرور را نقد می کند، آنانی که در عین حقارت و کوته فکری، خود را بزرگ و دانا می پندارند. انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خود بینی ، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند . این تمثیل ، شمولی همه جانبه دارد . بنابراین هر کس که حد خود نشناسد و پای از گلیم خود فراتر نهد مشمول چنین تمثیلی است.

Keywords:

مولوی , هه ژار , ادبیات تطبیقی , تمثیل , شباهت و تفاوت دو داستان .

Authors

طاهر قاسمی

کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه خوارزمی تهران ،دبیر عربی شهرستان بوکان