نسبی گرایی در نقد ادبی جدید

Publish Year: 1387
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: Persian
View: 67

This Paper With 17 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

JR_LCQFN-1-1_003

تاریخ نمایه سازی: 9 آذر 1402

Abstract:

نسبی گرایی که در نظریه های نقادانه جدید، اصلی پذیرفته شده محسوب می شود، حاصل تحولات فکری ای است که ریشه در فلسفه پدیدارشناسی هوسرل دارد و در نقد ادبی، بویژه با آرای نظریه پردازان «مکتب کنستانس» در نیمه دوم قرن بیستم رواج یافت. تا پیش از پیدایش این نظریه ها، سمت وسوی اصلی نقد ادبی را تلاش برای یافتن معنایی تغییرناپذیر در متن تشکیل می داد. این رویکرد مطلق گرا، غایت نقد ادبی را در «کشف» معنایی می دید که مولف در مقام خداوندگار متن در آن استتار کرده است. در بخش نخست این مقاله، ابتدا به پس زمینه مطلق گرایی در نقد ادبی سنتی در قرن نوزدهم خواهیم پرداخت، سپس نشان خواهیم داد که حتی «نقد نو» در چند دهه نخست قرن بیستم- که داعیه رهانیدن متن از بند زندگینامه مولف و ملاحظات برون متنی ای مانند تاریخ را داشت-، در نهایت نتوانست از نسبی ستیزی در نقد مصون بماند. در بخش بعدی استدلال خواهیم کرد که دیدگاه پدیدارشناختی ای که ثنویت سوژه/ ابژه را محل تردید قرار داد، راه را برای نسبی گرایی به منزله دیدگاهی نافذ در نقد ادبی جدید باز کرد. مطرح شدن «نظریه دریافت» توسط هانس رابرت یاوس و ولفگانگ آیزر سهم بسزایی در ترویج این نظر داشت که عمل نقد ماهیتی بین الاذهانی و لزوما نسبی دارد. بخش پایانی این مقاله، به نتیجه گیری از بحث های ارائه شده اختصاص دارد.

Authors

حسین پاینده

پل مدیریت، خیابان علامه طباطبایی، دانشگاه علامه طباطبایی