یکی از مسائل اصلی در فلسفه اخلاق، پرسش از وسعت و شدت دترمینیزم در بروز رفتارهای اخلاقی وغیراخلاقی در انسانها می باشد. مطالعه دترمینیزم در حوزه ارزشهای اخلاقی چه برای تفکری که به آزادیدر حوزه عمل و گزینش امر اخلاقی معتقد است و چه تفکری که نقش دترمینانها را در اخلاق بسیار تعیین کننده میداند، حائز اهمیت است. در بحث دترمینیزم نیز یکی از موضوعات اصلی دترمینیزم روان شناختی وبیولوژیک است. در این سخنرانی نخست به مطالعه برخی کارکردهای ذهنی انسان که جنبه شناختی یا cognitiveدارند میپردازیم. بدین منظور ما نخست کارکردهای یونگی روان انسانJungian psychic functions را مد نظر قرار میدهیم. سپس رابطه بین این کارکردهای ذهنی و حوزه اخلاق را مطالعه میکنیم. استفاده از این کارکردهای یونگی منجر به شکل گیری تعدادی نظریه نوع شناسی شخصیت شده است. در حوزه فضایل اخلاقی به طور مشخص ما موضوع وفاداری را مورد مطالعه و بررسی بر حسب کارکردهای یونگی قرار میدهیم که یکی از موضوعات اصلی این مقاله است. نشان خواهیم داد که فضیلتوفاداری از طریق مقوله خاطره به ویژگیها و پتانسیلهای ذهنی مغز انسان گره می خورد. ارتباط مابین ویژگیهای ذهن انسان و حوزه اخلاق از یک نظر صورت تکامل یافته نظریه خلق و خو theory)temperament است. در تاریخ اندیشه برخی از متفکرین که از نظریه های خلق و خو بهره برده اند، استفاده از آنها را به حوزه خصوصیتهای اخلاقی توسعه داده اند. بعنوان مثال ابن سینا از نظریه باستانی عناصر اربعه و کانت از نظریه چهار خلق و خوی یونان باستان استفاده کرده اند. تفاوت خط مشیهای قدیمی و کلاسیک با آنچه در این سخنرانی مطرح میشود تفاوت بین یک نظریه خلق وخو با نظریه های نوع شناسیو طبقه بندی شخصیت است. علاوه بر آن گذر از خلق و خوهای اخلاقی به حوزه ارزشها و فضیلتهای اخلاقیدر متنی روانشناسانه ترسیم خواهد شد که هم جنبه تحلیلی داشته و هم قابل مطالعه بالینی یا کلینیکال هستند