نگاهی گذرا به مهم ترین تحولات تاریخ بشری ،حقیقتی را به برای ما نمایان خواهد کرد.بعد از برهه ای که نگاه بشر از اسمان معطوف به زمین شد،شاخه های مختلف علوم تجربی در صدر انها زیست شناسی و کالبد شناسی انسان رشد چشمگیری کردند. در این زمان تنها شاخه هایی از معارف بشری ،شایستگی داشتن عنوان علم را گرفتند که تکنولوژیک بوده و یا صفت ریاضی داشتند.این درحالی بود که سایر رشته ها که از این تقسیم بندی خارج بودند از دایره علم نیز خارج شدند.انسان غره به یافته های خویش هر انچه که در اسمان بود را توهم و خرافه ی گذشته و متعلق با انسان دیروز دانسته و خود را انسان امروز و نوین (به تعبیر نیچه ،ابرانسان)معرفی کرد.چرا که خود را بی نیاز از اسمان و تنها وابسته به خویشتن میدانست .اما سوالی که بی پاسخ ماند،این بود؟چه تمایزی بین حقیقت و واقعیت قرار دارد و کدام یک از شاخه های معرفت توانایی رسیدن به حقیقت یا واقعیت را دارند؟در تحقیق پیش رو با روش پژوهشی و تحلیلی به برسی یکی از مهمترین مکاتب فلسفی معاصر،مکتب
اگزیستانسیالیسم یا اصالت وجود خواهیم پرداخت .این مکتب برخواسته از تکیه انسان بر خودش بعد از تحولاتی است که از رنسانس شروع و به دو جنگ جهانی مختوم شد.اما ایا توانست ادعای خود را محقق سازد؟این سوالی است که با پژوهش در منابع مختلف قصد بر پاسخ ان داریم .و در غیر این صورت ادعای این مکتب را در منابع دیگر از جمله منابع دینی جست و جو خواهیم کرد.