طبق فرضیه بازارهای کارای مالی کلاسیک، بازار همواره در تعادل است. بی ثباتی های متعدد بازارهای مالی طی سال های اخیر و وقوع بحران بزرگ مالی 2008 نتایج فرضیه را زیر سوال برد. با پذیرش فرضیه های رقیب، مانند فرضیه بازارهای مالی شکننده مینسکی، نقش بانک های مرکزی به عنوان نهادهای برقرار کننده ثبات مالی اهمیت بیشتری می یابد. طی دوران
بحران مالی بانک مرکزی دو نقش کنترل بحران در کوتاه مدت و برقراری ثبات بلند مدت در بازارهای مالی را بر عهده دارد که به نظر تحقیق این دو به صورت همزمان با یکیدگر تضاد دارند. در این مقاله ابتدا ضمن اشاره به ساختار مالی جدید شکل گرفته و نهادهایی که منجر به افزایش ریسک نظام یافته بازاهای مالی و ایجاد بی ثباتی مالی اخیر شده، با مقایسه رویرکد بانک های مرکزی ایالات متحد آمریکا، اتحادیه اروپا و انگلستان در مواجهه با
بحران مالی اخیر به تحلیل سیاست های بهینه بانک های مرکزی در مقابله با بروز بحران های ملی و ابزار سیاستی رفع بحران های مالی پرداخته ایم. نتایج حاصل نشان میدهد به علت سرعت و شدت اعمال
سیاست های پولی از سوی فدرال با هدف کنترل سریع بحران مالی، این بانک ضعیف ترین عملکرد را در برقراری ثبات مالی بلند مدت داشته است. از سوی دیگر، با توجه به عملکرد کند بانک مرکزی انگلستان در آغاز دوران بحران، این بانک نیز ضعیف ترین عملکرد را در مدیریت سریع بحران داشته و بانک مرکزی اروپا با توجه به ساختار به شدت مستقل و تعهد شدید خود به حفظ ثبات قیمتی در مجموع عملکرد مطلوبی داشته است. در مجموع، تدوین برنامه هایی جهت آماده سازی اقتصاد در هنگام رویارویی با بحران های مالی می تواند منجر به کاهش تضادهای سیاستی کوتاه مدت و بلند مدت شده، مقبولیت بانک مرکزی را افزایش داده و زمینه کاهش تعداد، شدت و مدت زمان وقوع بحران های مالی را فراهم آورد.