خوانشی انتقادی از اندیشه سیاسی در تاریخ بیهقی با رویکرد به هرمنوتیک اسکینر abstract
آشکارسازی قدرت انتخاب و اراده های انسانی در برابر ساختارهای تاریخمند، از جمله مولفه هایی است که به ویژه از قرن نوزدهم به بعد قرائت یک دست و چارچوب بندی شده متون سنتی تاریخ را تحت تاثیر قرار می دهد و فردیت مولف را در فرایندی از تحولات جامعه شناختی به پدیداری می رساند. چنین رویکردی بر اساس نظریه شناختی موقعیت کلامی مبین آن است که هر عمل زبانی بر حسب غرض معینی و در موقعیت ویژه ای شکل گرفته و ساختار متن، بازتابی از شرایط و موقعیت است. بنابراین هرچه به دوره معاصر نزدیک تر شده ایم، تاریخ و تاریخ نویسی نیز با قلمرو علوم شناختی قرابت بیشتری یافته است. شاید یکی از مهم ترین آموزه هایی که جامعه شناسان در اختیار مورخین و مفسران متون تاریخی نهادند طرح سوالات تازه ای از قبیل توجه به مسائل ساختاری جامعه، تحلیل سلسله مراتب طبقات اجتماعی، ماهیت ایدئولوژی های موید قدرت، اهمیت باورهای عامه و اسطوره های نظم و مراقبه است که دیدگاه تاریخ شناسان را نسبت به آداب و رسوم جامعه و رابطه آن با متون کلاسیک تاریخی وسعت داد و نقش بارز روابط بینارشته ای را عیان کرد. در روزگاری که ما به سر می بریم اندیشیدن به تاریخ و جامعه-شناسی تاریخی بدون توجه به بسط نظریه های هرمنوتیکی و گفتمانی دشوار خواهد بود. به تعبیر دیلتای، تاریخ و فهم دو روی یک سکه اند. بازتاب این رویکرد در متون کلاسیک، صور مختلفی از زمینه های اجتماعی و فکری نظام هژمونیک را در جایگاه بازتولیدکننده قدرت بیان می کند. هرقدر نویسندگان این متون به ساختار قدرت نزدیک تر باشند، شبکه-های پیچیده فرهنگ مرئی و نامرئی یک دوره ی تاریخی را بیشتر نمایان می کنند. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب کنش های زیستمند شده نگارنده آن، مطالعه پدیدارهای مکتوم در متن را فراهم کرده است تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی بلند از عمرخود را صاحب دیوان سلاطین و امرای غزنوی- به ویژه سلطان مسعود- بود و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی- اجتماعی زمانه ی خود مبادرت ورزید. در تاریخ شناسی نو، کلام و سبک نگارش مورخ اهمیت زیادی دارد. به عبارت دیگر، هیچ مورخی دست به قلم نمی برد مگر اینکه در ادوار مختلف و با اهدافی متفاوت، خوانده و فهمیده شود. از این جهت تاریخ را می توان نوعی هنر دانست که در هر عصری- متناسب با شرایط زمانی و زمینه های موجود- آنچه را در لایه های زیر سطحی نهان است آشکار ساخته و خطی از نور ادارک در زمان معاصر را به دوره ای که متن به انسجام رسیده متصل می کند؛ نقطه مبهم در این گزاره عدم توجه عامه به تعصباتی است که احتمالا ذهن مورخ را از آنچه واقعا هست به نوعی از تلقیات کلامی و ایدئولوژیکی فرا می برد. حتی در میان افرادی که مایلند آن ها را به دیده خواننده آورند و نیز نزد کسانی که با پیدایش لایه های زیرین تاریخ الفتی بیناانسانی دارند، نتایج تعصب و پیشداوری، اثراتی هرچند نامحسوس به جا می گذارد و جایگرین ادراک عینی از تاریخی می شود که بر سخن استوار است و گاه می تواند ابهامی بر ابهام دیگر بیفزاید. مع الوصف تا زمانی که مسائل مورد بحث زنده و مطرح باشند، علایق آشکار و نهان مورخ در آن دخیل است. بر این اساس، پژوهندگان امور تاریخی بر این امر اتفاق نظر دارند که تاریخ صرفا مطالعه احوال و آداب گذشتگان نیست، بلکه مطالعه آثاری است که در حال حاضر از گذشته باقی مانده است. چنان که اگر هیچ اثری از آنچه انسان گفته، اندیشیده، عمل و تحمل کرده به جا نمی ماند، گویا هیچ وقت اتفاقی در گذر ادوار ماضی نیفتاده است. لذا می توان نتیجه گرفت که ملاک اصلی در مطالعه حالات پیشینیان، شواهد موجودند نه خواندن آنچه که خط به خط در گذشته به وقوع پیوسته است. پرسشی که شواهدی ندارد سوال نیست و برای رسیدن به سوالات تاریخی ناچار از مطالعه «متن»، درک راستین از شرایط زیستی «مولف» و دانستن «زمینه»هایی هستیم که او در آن ها به ثبت وقایع پرداخته است. بنابراین تعجب آور نیست که عموما مورخین را متهم به تعدیل محافظه کارانه هر چیز می کنند و چه بسا آنان را در قیود وشروط زمانه خویش غوطه ور می دانند که همین موضوع، شفافیت مسائل و رخدادهای تاریخی را در پرده ابهام قرار می دهد. ابوالفضل بیهقی با آنکه تاریخ زمانش را بسیار زیبا و عاری از هرگونه تکلف قلمی و اضافات دستوری نوشته و خالق یکی از جریان های علمی و تقریبا مبرا از خرافات و اسطوره های تاریخ ایران است، اما باز در دام تحلیل هایی گرفتار می شود که وسعتی از جبرگرایی تا روایت قدرت سنی مآب زمانه اش دارد. در این نوشتار به اقتضای ماهیت موضوع و معطوف به اینکه بررسی و کنکاش پیرامون تاریخ بیهقی است، پس مناسب است که با روشی فرامتنی از اثری استقبال کنیم که یکی از متون پایه ای سیاسی در زبان و ادبیات کلاسیک ایران زمین محسوب می شود. در این بررسی- هرچند ناگزیر از رویکردی کلیشه ای هستیم- اما بدلیل محوریت عوامل فرامتنی، دیگر صرفا با عناصر نحوی و لغوی تشکیل دهنده متن سروکار نداریم، بلکه فراتر از آن با عوامل بیرون از متن یعنی بافت موقعیتی یا زمینه اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی تاثیرگذار بر متن سروکار داریم. (فرکلاف، ۱۳۷۹). امید است به رغم شاکله سنتی و ترتیب یافته این نوشتار، فایده هایی برای علاقمندان خوانش معاصر از متون کهن در بر داشته باشد.