رمان
شازده احتجاب اثر هوشنگ گلشیری، یکی از برجسته ترین آثار ادبیات مدرن فارسی، با روایتی چند لایه، به تحلیل
زوال اشرافیت ایرانی و بحران هویت در زمینه تحولات اجتماعی و تاریخی می پردازد. این پژوهش با رویکرد تاریخ گرایی نو، تعامل متن با گفتمان های قدرت، سلطه،
حافظه تاریخی و ایدئولوژی های پنهان را بررسی می کند. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است و داده ها از طریق تحلیل محتوای رمان و تطبیق آن با مفاهیم
تاریخ گرایی نو استخراج شده اند. با استفاده از تکنیک های روایت شناسی و تحلیل گفتمان، پژوهش به کشف الیه های پنهان قدرت و سلطه در متن پرداخته است. نتایج نشان می دهد که گلشیری با به کارگیری تکنیک های مدرن مانند جریان سیال ذهن و نمادگرایی، ساختارهای قدرت مردسالارانه و سلطه طبقاتی را به چالش کشیده و فروپاشی نظم اجتماعی گذشته را به تصویر کشیده است. شخصیت های زن، همچون فخرالنسا و فخری، نقش های مهمی در بازتاب بحران هویت و روابط قدرت ایفا می کنند. مفهوم حافظه و تاریخ شخصی، به عنوان روایتی متقابل با تاریخ رسمی، در متن رمان اهمیت ویژه ای دارد و تلاش شخصیت ها برای حفظ هویت از دست رفته را نشان می دهد. بنابراین،
شازده احتجاب نه تنها بازتاب زوال اجتماعی طبقات اشرافی است، بلکه نقدی بر ساختارهای سلطه و بحران هویت نیز به شمار می رود. یافته ها نشان می دهند که رویکرد
تاریخ گرایی نو ابزار موثری برای تحلیل آثار ادبی است که پیچیدگی های تاریخی و اجتماعی را در متن نمایان می کنند.