زمینه گرایی به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی در معماری، نقش بسزایی در تعیین نحوه تعامل بناها با محیط پیرامونشان داشته است. این مفهوم، که اصولا بر توجه به محیط، فرهنگ و تاریخ محلی تاکید دارد، در طول تاریخ به شیوه های مختلف تفسیر شده است. مقاله حاضر با هدف بررسی جامع و دقیق این مفهوم، به تحلیل تطور و تغییرات آن از آغاز تا به امروز می پردازد و نظریات معماران و نظریه پردازان برجسته در این زمینه را مورد بررسی قرار می دهد.در نخستین مراحل توسعه زمینه گرایی، نظریه پردازانی مانند ویول-لو-دوک (Viollet-le-Duc)
معماری را به عنوان یک انعکاس فرهنگی و محیطی می دیدند که به طور واضح با محیط پیرامون خود در تعامل بود. این نگاه ها در دوران مدرن با نظریات معمارانی همچون لوکوربوزیه (Le Corbusier) و جین جیکوبز (Jane Jacobs) تعمیق یافت؛ جیکوبز به ویژه در کتاب مشهور خود به نقش اجتماعی و فرهنگی
معماری در شکل دهی به شهرها و محله ها اشاره می کرد .در دوره های بعدی، پست مدرنیسم به عنوان یک واکنش به مدرنیسم،
زمینه گرایی را با نظریات معمارانی مانند رابرت ونتوری و چارلز جنکس (Charles Jencks) تا حد زیادی بازتعریف کرد. آنان با تاکید بر پیچیدگی و تعاملات متنوع
معماری با محیط و فرهنگ، ارتباط عمیقی میان بنای معمارانه و زمینه محیطی و فرهنگی برقرار کردند. در نهایت، در
معماری معاصر، نظریه پردازانی مانند پیتر آیزنمن (Peter Eisenman) و نورمن فاستر (Norman Foster) با استفاده از تکنولوژی های نوین و روش های پایدار،
زمینه گرایی را وارد عرصه های جدیدی کردند. این مقاله به تحلیل این تحولات پرداخته و نگاهی جامع به نظریات مختلف در این زمینه ارائه می دهد.