در طول دهههای گذشته شرکتها همواره در تلاش بودهاند تا مزیتهای رقابتی خود را افزایش دهند. این تلاشهای
تغییر و تحول تحت عنوانهای متفاوتی مانند مدیریت کیفیت جامع، باز مهندسی، تغییر فرهنگ و... صورت پذیرفتهاست اما هدف اساسی ایجاد تغییرات بنیادی در نحوه کسبوکار ب همنظور کمک برای مقابله با یک محیط جدید و چالشبرانگیزتر بازار است. تعدادی از این تلاشها با موفقیت و بیشتر آنها با
شکست مواجه شدند. و هدف این پژوهش این بود که علل
شکست در تلاشهای
تغییر و تحول را بررسی کند. و بعد از بررسی نتایج بهدست آمده نشان داد که ممکن است افراد توانمند نیز در این حوزه هشت خطا مرتکب شوند. این خطاهای بزرگ شامل: ۱. عدم ایجاد احساس فوریت بهاندازه کافی؛ ۲. عدم ایجاد یک ائتلاف هدایت کننده بهاندازه کافی قدرتمند؛ ۳. عدم یک چشمانداز؛ ۴. عدم اطلا عرسانی در مورد چشمانداز؛ ۵. عدم حذف موانع در چشمانداز جدید؛ ۶. عدم برنامهریزی سیستماتیک و ایجاد پیروزیهای کوتاهمدت؛ ۷. اعلام پیروزی زودهنگام؛ ۸. عدم تثبیت تغییرات در فرهنگ شرکت، میباشد. درمجموع نتایجی که از این موارد میتوان گرفت این است که روند تغییر از طریق یکسری مراحل میگذرد و به زمان قابل توجهی نیاز دارد. صرف رد شدن سریع از مراحل، نتایج رضایتبخش ایجاد نخواهد شد و اشتباهات بحرانی در هر یک از مراحل میتواند آثار مخربی داشته باشد و دستاوردهای بهدست آمده را خنثی کند.