اگر مهمترین موضوع روابط بین الملل تا پایان جنگ جهانی دوم موضوع جنگ و صلح بود، با مشاهده و دقت عملی به نظر میرسد که اساسی ترین موضوع نیمه دوم قرن بیستم و قرن بیست و یکم برای بسیاری از کشورها از جمله آن دسته کشورهایی که ما تحت عنوان
جهان سوم از آنها یاد می کنیم، موضوع
توسعه یافتگی می باشد. به همین منظور از زمان تقسیم جهان به دو بخش
توسعه یافته و
توسعه نیافته، مطالعات
توسعه از سوی اقتصاددانان و دانشمندان سیاسی مورد تاکید بوده است. هر گروه برای دستیابی به
توسعه و قرار گرفتن در جهان برتر، طرح ها و ایده های مختلفی را که اغلب برگرته از مطالعات و یافته های غربی ها است، ارائه کرده اند. این مساله از این جهت اهمیت کلیدی دارد که از یکسو متاسفانه مطالعات آکادمیک
توسعه ای در سطح نخبگان علمی کشورهای
جهان سوم در قالب رشته های دانشگاهی یا تحقیقات علمی صورت نگرفته و از سوی دیگر این بی توجهی سبب هدر رفتن امکانات بالقوه و بالفعل و فرصت ها شده است. در کشور ما اگرچه از دیرباز موضوع
توسعه در دستور کاردولت ها به ویژه در برنامه ریزی ها قرار داشته، اما مطالعات راه به جایی نبرده است . حال با توجه به مطالب فوق مقاله حاضر با استفاده از روش توصیفی- پژوهشی و استنادی به بررسی مساله مهم و اساسی بررسی رابطه
سیاست و
اقتصاد در قرن 21 پرداخته و اندیشه های مکاتب اصلی اقتصادی – سیاسی جهان را مورد واکاوی و بررسی قرار داده است.