امروزه یکی از مباحث مهم و اساسی در دانش مدیریت و سازمان، بحث «فرهنگ» است. آغاز توجه اساسی به بحث فرهنگ در سازمان و مدیریت به دهه ۷۰ میلادی بازمی گردد. در اهمیت این بحث همین بس که برخی نظریه پردازان معتقدند اساسا سازمان چیزی جز فرهنگ نیست و برای شناخت یک سازمان، اساسی ترین کار این است که فرهنگ آن را شناسایی کنیم. فرهنگ را میتوان مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگیهای اعتقادی اعضای یک
جامعه معاین تعریف کرد. فرهنگ مجموعه به هم پیوسته ای از شیوه های تفکر، احساسی و عملی است که کم و بیش مشخص است و توسط تعداد زیادی از افراد فراگرفته میشود و بین انها مشترک است و به دو شیوه عینی و نمادین به کار گرفته میشود تا این اشخاصی را به یک جمع خاصی و متمایز مبدل سازد. از سوی دیگر در مباحث مدیریت استراتژیک سازمانها می بایست به این نکته توجه کنند که اگرچه طرحهای استراتژیک سازمانها توسط متخصصین و استراتژیست ها بنا نهاده میشود ولیکن در مرحله اجرا لزوم همکاری و همراهی مدیران عالی مدیران میانی و پرسنل اجرایی سازمان را طلب میکند، در مراحل مختلف تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی سازمانها میبایست استراتژی فرهنگی را نیز لحاظ کنند تا به میزان تطابق بیرونی و انسجام درونی اهداف خود بپردازند با توجه به خصوصیات فرهنگ همچون اکتسابی بودن، اشتراکی بودن، قابل انتقال بودن الگویی بودن، و تطبیق پذیر بودن فرهنگ، مدیران عالی سازمان با اعمال مدیریت فرهنگ سازمان میتوانند به تشخیص باورهای و هنجارهای ناسازگار، تغییر باورهای ناسازگار و تثبیت آن بردارند