موضوع این مقاله بررسی آسیب شناسی، زیباشناختی هنری درحوزه تئوری های
هنر مدرن است .هدف از
آسیب شناسی در اینپژوهش بررسی نقاط ضعف در تئوری های مربوط به
هنر مدرن با تأکبد بر مهم بودن اثربخشی آن در حوزه هنر است.هنرمند مدرنواقعبت قراردادی واز پبش تعیین شده گذشته رابه عناوین مختلف تجزیه می کند وهرجزء را هر طور که می خواهد وبه نظرش میرسد به تصویر وچالش می کشد. می توان قالب های نوین در هنر انتزاعی را به نوعی آزادی نامتناهی هنرمند دانست که وی برایخود این آزادی را فراهم نموده است.آزادی که هیچ حد ومرزی را برای هنرمند نمی شناسد و به او اجازه می دهد که به جنبه هایناشناخته وکمتر شناخته شده از حیات سوژه انسانی اش سربکشد ودر این راستا همه جبز را آن طور که خود می خواهد تجربهکند. بنابراین در
آسیب شناسی هنر مدرن باید دانست که کلیت ازپبش تعببن شده ای نبود بلکه انتزاع مفهومی سوژه انسانی یاهنرمند بود که عمدتاً ازاین توانایی ذهنی با عنوان وهم وخیال نام می برند.این تفکر که در نگرش هنری باید تعریف جامعی از هنر ارائه شود، مشخصه ورویکرد کلی زیبایی شناسیی فلسفی است. پس وجهمشترک تماس این نگرش ها در تلاش برای تعمبم وکلیت بخشی به نظریه شان به تمام قالب های هنری است. و به طور دقبق شکل هایبارز آن در همبن تطببق دادن نظریه هایشان به تمام اشکال وقالب هاست. این نظریه ها عمدتا درباره هنر که در وراء آثار هنری، نوعمتعالی را به تصویر می کشد که قرار است تجربه های گوناگون هنری باشد وتقدم هستی شناختی برآنها داشته باشد. در واقع امکانآفرینش وجود واقعیت راستبن زندگی وحتی بالاتر از آن هستی در هنر انتزاعی، منجر به رسیدن به فلسفه نبز می شود . زیرا به اینصورت هنر شاهدی گران بها بر اثبات دیدگاه فردیت شخص و همچنین آزادی نامتناهی سوبژکتبویته است. در نهایت رسالت ایندیدگاه ها و نگرش ها به دست دادن توجیهی فلسفی از هستی شناختی وکارکردشناسی از هنر استودر دیدگاه
آسیب شناسی براین مطلب که هنرها لزوماً باید خود را از لحاظ فلسفی اثبات کنند. در این میان هنرمندان اصیل با پاسخ به چبستی هنر خود، سعیمی کنند از دید فلسفی به کار خود مشروعبت فلسفی ببخشند. از بررسی
آسیب شناسی می توانبم نگاه جدیدی به این مقوله داشتهباشبم و هنر راگونه ای از نگرش فلسفی بدانبم که در میان دیگرنگرش ها برجسته ومتعالی است.