بازتاب جبر و اختیار در آموزه های مولانا جلال الدین محمد بلخی و کارلوس کاستاندا abstract
تفسیر و تحلیل
قضا یا حکم الهی در اعیان موجودات بر آن نحوی که وجود دارد و بهمنزله یکی از احوال جاری ازلی و ابدی موجودات، موضوعی است بسیار گسترده که درطول اعصار و قرون گذشته در اندیشه و باور نظریه پردازان، حکیمان و فیلسوفان ادیانمختلف بازتاب های متعدد و متنوعی داشت است. این مقوله فلسفی _ دینی از سویی درمسایل عریافی و فلسفی ملت ها مطرح شد و از دیگر سو با موضوعاتی روانشناختی _اجتماعی و فلسفی همانند
جبر و
اختیار درآمیخته است. از آنجا که حدود و تغورمشخص شده ای برای چنین مباحثی ترسیم نشد است؛ طرح اینگونه مسایل همواره باتخلیط ها، تنوع ها و نیز دوگانگی هایی همرا است. در میان اختلاف نظرهای موجود، ایننوشتار می کوشد تا بازتابی توصیفی _ انتقادی از دیدگاه حکیم مولانا جلال الدین محمدبلخی، به منزله عصاره عریان اسلامی و گزیده بهترین های این فن در مقایسه با نظریه پرداز نامدار عریان آمیخته به کیمیا و ساحری سرخپوستی
کارلوس کاستاندا ، ارایه دهد؛ به گونه ای که تصویری تحلیلی از متفکر بزرگ در جهان کنونیترسیم شود. این پژوهش راهی است برای رسیدن به تحقیقات گسترده تر در این زمینهو تلاشی در یافتن مشترکات ملت ها و زمین های متفاوت اندیشه های عریانی و شبه عرفانی.