بررسی رابطه بین تصور از خدا و میزان سلامت روان در میان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی لنجان(سده)

Publish Year: 1396
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 534

This Paper With 12 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

CCSCO01_042

تاریخ نمایه سازی: 21 اردیبهشت 1397

Abstract:

این پژوهش که به رابطه بین تصور از خدا و میزان سلامت عمومی در میان دانشجویان دانشگاههای یزد می پردازد توجه به این نکته را بیان می دارد که قلب سلیم و روان سالم ، تنها با اعتقاد و باور به خدای متعال و اطاعت از تکالیف دینی در برابر عظمت مطلقه او بدست می آید و مفهوم ارتباط با خالق هستی می تواند احساس سعادت و خوشبختی را در انسان به وجود آورد (1). تصور از خدا یک پدیده چند بعدی یا چند متغیری است که تحت حیطه وسیعتری به نام دین قرار دارد (2). مارک و اسمیت (1996) انگیزه های اصلی انسان از ارایه اسنادهای مذهبی را یافتن معنا، کنترل و حرمت خود می داند. مذهب یک حس کنترل تفسیری نیز ارایه می دهد که موجب افزایش سلامت روانی انسان می شود (3).گسترش تیوری ها درباره تصور از خدا با فروید آغاز شد و این اواخر با کارهای آنا ماریا ریزاتو ادامه یافت. او تصور از خدا و مفهوم خدا را از هم تفکیک کرد. به نظر او تصور از خدا به عنوان شناخت هیجانی اشخاص از خدا است و مفهوم خدا بر اساس ابزارهای شناختی حاصل می شود (4). تصوری که از خدا در افراد می تواند شکل بگیرد به تصور مثبت و منفی تقسیم می شود و در تصور مثبت از خدا، خدا مهربان، حمایتگر، راهنماو ... تصور می شود که می تواند نقش آرامش دهی داشته باشد و در تصور منفی از خدا، خدا با اصطلاحات منطقی نظیر طرد کننده، تنبیه کننده، نا مهربان و... تصور می شود که باعث می شود افراد نومیدی، تنفر و خلق منفی را تجربه کنند(5).در تحقیقی که شوماخر 1991 درباره افراد غیر مذهبی انجام داد نشان داد که این افراد از سلامت روانی ضعیفی برخوردارند (6). کرک پا تریک (1999) روی سه گروه از افراد شرکت کننده در تحقیقات مربوط به مذهب و نظریه تماس کار کرده است. او ابتدا آنها را بر اساس پاسخ هایی که داوطلبانه به پرسشنامه های ویژه داده بودند و نیز نتایج مصاحبه های خاص، به سه گروه تقسیم و از هم جدا کرد: گروه اول یا گروهی که خدا را بعنوان یک دوست واقعی مراقبت کننده و قابل اتکا می شناختند، گروه دوم یا گروهی که خدا را رفیق سرد، انتقام جو و غیر پاسخگو می دانستند و سرانجام گروه سوم یا گروهی که در قبول وجود خدا یا ضرورت اعتقاد به او دچار تزلزل بودند. در گروه اول و دوم هنگام برخورد با پیشامدهای رنج آور و مشکلات زندگی روزمره به خدا روی می آوردند و او را هدف تلاش های تماس جویانه خود قرار می دادند، در حالیکه گروه سوم درهنگام برخورد با مشکل، از ابزار دیگری چون فکر کردن ، استراحت عضلانی و مانند اینها استفاده می کردند. در پایان او نشان داده داد که اولا آزمودنیها در دو گروه اول و دوم بسیار بیشتر از افراد گروه سوم دارای نشانه های سلامت روانی می باشند ثانیا افراد گروه اول در مقایسه با افراد گروه دوم و سوم نمرات بسیار کمتری در مقیاس های افسردگی، اضطراب و احساس تنهایی کسب کرده اند. او اینگونه نتیجه می گیرد که علت بوجود آورنده این تفاوتهای کلی در نتایج آزمون ها از یک طرف، برقراری یا عدم برقراری تماس با خداوند در هنگام بحران از طرف دیگر طرز تلقی خدا بعنوان دوست حامی یا غیر حامی است (7).

Authors

زهرا قادری چرمهینی

کارشناس پرستاری، بیمارستان سیدالشهدا امید