ادبیات مهاجرت تجربه گران سنگ نسلی را به تصویر می کشد که دور از مام وطن ، با بر دوش کشیدن محنت های جامعه و زبان ، به مدد قلم فرهیخته هنر ، اندیشیدن و دانستن را پاس می دارند. کوشش های نظیر آنچه براهنی در آمریکا و فرانسه ، قاسمی در فرانسه ، معروفی در آلمان، و خاکسار در هلند انجام داده اند بی شائبه به گسترش ارتباط و تعامل فرهنگی ، معرفی توانایی و قابلیت های ادبیات خودی و پیوند زبان مادری با دیگر زبانها انجامیده است. در این میان نمی تون نقش نگاه سنجیده ، متین ،منصفانه و اما نگران مهاجر را از نظر دور داشت.
ادبیات مهاجر فارسی به رغم تمام دغدغه هایی که فرا رو دارد، مرحله نوینی ازمناسبات جهانی شده و می توان نوید داد که نسل خجسته ای در راه است. ادبیاتی که در دل تغیرات پرشتاب جوامع، در تعاملی فرهیخته تر و عقلانی تر با
سرزمین میزبان و به دور از سردرگمی ها و غرض ورزی ها به بیان حس ها و دریافت ها می پردازد. مهاجر دیگر
هویت خود را در برزخ گذشتته ای که پشت سرگذاشته و آینده مبهمی که در
سرزمین میزبان پیش رو دارد جستجو نمی کند و رویکردش به تعلقات خاطر گذشته و بار سازی آن در حد نوستالژی باقی نمی ماند امروز اگر چه ادبیات مهاجرت بیرون از وطن و بیرون از زبان اتفاق می افتد اما در موقعیت زیستی و فرهنگی جدید سردرگم نمی شود و دیگر دیوار تناقض ها و نا همسانی ها را نفوذ ناپذیر می داند. نوشته حاضر به مقایسه و بررسی مولفه های نوظهور در طرز تلقی مهاجر از
سرزمین میزبان و نگاه او به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی آن پرداخته است.