گسست تاریخی مرز و مواجهات استعماری جامعه شناسی تاریخی پیدایش مرزهای سیاسی فرهنگی در ایران معاصر abstract
از قرن نوزدهم به بعد و در بستر مناسبات سیاسی اقتصادی- بین المللی و
تغییرات اجتماعی داخلی در ایران مدرن، مفهوم و مابه ازای ژیوپولتیک سرحدات به مرز تغییر و استحاله یافت. تبین سازوکارهای این تغییرات که در هییت یک
گسست تاریخی به منصه ی ظهور رسید و منجر به شکلگیری
مرزهای سیاسی-فرهنگی موجود در ایران معاصر گردید، هدف مقالهی حاضر است. مدعای پژوهش این است که بدون درنظر گرفتن این مناسبات اقتصادی-سیاسی نمیتوان به منطق و پیامدهای ناشی از این
گسست تاریخی پیبرد. این امر به معنی رد تحلیل هایی است که با دستاویز قرار دادن منطق درونی جامعه و سازوکارهای داخلی
تغییرات اجتماعی و برکشیدن آنها تا حد امری نظری به مدرنیته در ایران و مظاهر آن میپردازند. به لحاظ نظری، منظور از مناسبات بین المللی و
تغییرات اجتماعی داخلی، پیوند و رابطه ی دیالکتیکی بین
گسست تاریخی مذکور و مواجهات استعماری در خاورمیانه و بویژه ایران معاصر در فرم نوعی مدرنیته در جوامع غیرغربی است که عموما به
مدرنیته ی استعماری مرسوم گشته است. مواجهات استعماری به مثابه ی بعد بین المللی، زمینه های شکاف سیاسی-اقتصادیای را فراهم نمود که تغییرات اجتماعیای همچون برنامه های اصلاحات، انقلاب مشروطه و متعاقبا برآمدن
دولت-ملت پسااستعماری ایران، پاسخ هایی سیاسی-اجتماعی به این مواجهه استعماری بود که از خلال آنها گسستی تاریخی در مفهوم مرز رخ داد. نتایج تحلیل ها نشان میدهد که پیدایش
مرزهای سیاسی-فرهنگی در ایران معاصر ناشی از پیوند میان مناسبات بین المللی و پاسخهای سیاسی داخلی است که هم مشروط بر بعد بین المللی و آنتاگویسمن استعماری است و هم اینکه بعضا منجر به بازتولید اشکال خاصی از این نوع آنتاگونیسم سیاسی گردید. سرآخر اینکه، با لحاظ نمودن رابطه ی دیالکتیکی میان مواجهه استعماری و پاسخهای سیاسی داخلی اصلاحات، انقلاب مشروطه و
دولت-ملت پسااستعماری میتوان اذعان نمود که باید
گسست تاریخی از مفهوم سرحدات به مفهوم مرز و تعابیرهای نظامی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی آن باید درون صورت بندی مذکور مورد تحلیل قرار داد.