در دنیای امروز که با رشد فزاینده دانش در اختیار بشر و توسعه همه جانبه نهادهای اجتماعی رو به رو هستیم. کنشگران مختلفی در سطوح مختلف فردی، سازمانی ، ملی ، بین المللی و جهانی تلاش دارند تا به بقاء دست یافته و دراین رهگذر اهداف و مقاصد خود را جامه عمل بپوشانند. از نقطه نظر تئوریک، موضوع اساسی در عرصه اداره و حکمرانی دولت، این است که چگونه می توان با بهره گیری از مفاهیم، نظریه ها، و استراتژی های ممکن،
دولت را در راستای تحقق اهداف غایی خود هدایت نمود. دولتهای مختلف، از مفهوم پردازی های مختلفی از نقش و جایگاه خود در فرایند حکمرانی برخوردارند. و همین تنوع مفهومی می تواند از نقطه نظر اجرایی و عملکردی، موجبات متفاوت نمودن آنها از یکدیگر گردد. نحوه تعامل
دولت ها با حوزه عمومی را می توان به عنوان یکی از مباحث ویژه حکمرانی در عرصه علوم سیاسی و مدیریت دولتی قلمداد نمود. باعنایت به تاثیر و تاثرات متقابل دولتها و شهروندانشان، موضوع
اعتماد عمومی به
دولت اهمیتی راهبردی پیدا نموده است براین اساس، دولتها تلاش دارند تا با طراحی و اجرای استراتژی های گوناگون، نسبت به کسب، نش، نگهداشت و ارتقای اعتماد عمومی، اقدام نمایند. دراین مقاله تلاش بر آن است تا به تبیین ضرورت و اهمیت موضوع
اعتماد عمومی به
دولت پرداخته و نیز نقش
دولت در فرایند مدیریت استراتژیک
اعتماد عمومی مورداشاره و دقت نظر قرار گیرد.