بیهقی در بخشی از
نثر خود، به
روایت وضع و حال حسنک، وزیر مخلوع سلطان محمود غزنوی، میپردازد که در زمان وزارتش با زور و ارعاب اموال زیادی را تصاحب نمود. حسنک در جنگ قدرت میان دو مدعی جانشینی سلطان محمود، در رویارویی با مسعود غزنوی، جانب برادرش، محمد غزنوی را میگیرد. وی در پاسخ به پیشنهاد تبانی با محمود علیه محمد، با غرور و اعتماد به نفس خاصی، نه میگوید. سرانجام از شوربختی حسنک، مسعود غزنوی پیروز میشود و به بهانه قرمطی بودن، حسنک را در میدان شهر توسط مزدوران خود بطرز ظالمانه ای سنگسار می کند. مادر حسنک از درد ، با سوز دل، مویه میکند طوریکه مردم، به رغم ترس خویش از دستگاه حکومتی، به شفقت آمده و با نوای مویه او، به گریه درمی آیند. ادعای مقاله حاضر، که در چارچوب روش توصیفی- تحلیلی می باشد، این ست که ابوالفضل بیهقی
روایت حسنک وزیر را در قالب ژانر
تراژدی توصیف کرده است که تا آن زماندر
نثر پارسی چندان معمول نبوده است.
تراژدی روایت وضعیتی است که حس ترس توام با شفقت را برای سرنوشت قهرمان مغلوب میان مایه ای برمیانگیزد و نسبت عقوبتی که برایش رقم زده شد از گناهی که کرده، بیشتر است. غرور نابه نگام قهرمان تراژدی، عامل مرگ فاجعه آمیز او میباشد.اما نتیجه این فاجعه پایانی، عامل آگاهی بخشی و تغییر انقلابی سرنوشت انسان میباشد.