امیر مهدی اکبری مطلق
6 یادداشت منتشر شدهسیاست بدون مردم: کالبدشکافی تروریسم سیستان و بلوچستان در وضعیت فروپاشی
در چارچوب نظریه های کلاسیک و معاصر علوم سیاسی و امنیتی، ادغام گروهک های کوچک تروریستی در سیستان وبلوچستان را می توان نه به عنوان نشانه قدرت، بلکه به مثابه مرحله نهایی زوال یک پدیده خشونت محور تحلیل کرد. مطابق دیدگاه چارلز تیلی که خشونت سازمان یافته را محصول «فرصت های سیاسی محدود و سازمان های ضعیف» می داند، گروه هایی که از دسترسی به سیاست، مشروعیت اجتماعی و منابع پایدار محروم اند، به کنش های قهری پراکنده روی می آورند و در نهایت برای بقا ناچار به هم پوشانی و ادغام می شوند. این ادغام، برخلاف ظاهر تبلیغاتی، بیانگر ناتوانی هر یک از اجزاست؛ نوعی هم افزایی درماندگی که هدفش پنهان سازی ضعف های عمیق ساختاری است.
از منظر مارتا کرنشاو، تروریسم زمانی تشدید می شود که گروه ها احساس «انسداد راهبردی» کنند؛ یعنی نه توان بسیج مردمی دارند و نه امکان تحقق اهداف سیاسی از مسیرهای غیرخشونت آمیز. در چنین وضعی، عملیات های متعدد علیه نیروهای نظامی نه دستاورد استراتژیک، بلکه کنشی نمادین برای بقا در چرخه توجه رسانه ای و ارسال پیام به حامیان بیرونی می باشد و این همان منطق «خشونت نمایشی» است: عملیاتی که بیش از آن که قدرت بسازد، فقر مشروعیت را فریاد می زند.
تحلیل کید و والتر درباره منطق راهبردی تروریسم نیز نشان می دهد که حملات مکرر غالبا برای «تحریک بیش واکنشی»، «ترساندن جامعه» یا «رقابت درون گروهی» انجام می شود. ادغام گروهک ها، در این چارچوب، تلاشی برای کاهش هزینه های رقابت داخلی و حفظ حداقلی از انسجام است؛ اما چون بر پایه اجبار و نه همگرایی هویتی شکل می گیرد، به سرعت دچار شکاف های درونی می شود. به بیان دیگر، وحدت ناشی از ضعف، وحدتی شکننده است.
از منظر اقتصاد سیاسی منازعه، مطابق نظریه کالیر و هوفلر، استمرار خشونت بدون «انگیزه های قابل باور و منافع پایدار» ممکن نیست. در مناطقی که جامعه محلی توسعه، امنیت و کرامت را مطالبه می کند، گروه های خشونت طلب به تدریج از شبکه های اجتماعی طرد می شوند. در این وضعیت، ادغام نه ابزار قدرت سازی، بلکه راهی برای تامین حداقلی از منابع، پوشش کمبود نیروی انسانی و بازتولید مصنوعی هویت است. این گروه ها به جای نمایندگی مطالبات مردم، به مانع تحقق همان مطالبات بدل می شوند.
در نهایت، مطابق رویکردهای ضدتروریسم نوین، «کوبش موثر» نه در بزرگ نمایی تهدید، بلکه در خنثی سازی چندلایه آن است: فروکوب گفتمانی با افشای بی پایگی ادعاها، انزوای اجتماعی با پیوند امنیت و توسعه محلی و شفاف سازی پیوندهای بیرونی که نقاب بومی بودن را می درد. جمع بندی نظری روشن است: ادغام گروهک های کوچک تروریستی و افزایش عملیات ها، نشانه جهش نیست؛ اعترافی نانوشته به شکست گفتمانی، انزوای اجتماعی و پایان افق سیاسی می باشد ، چنین پدیده ای بیش از آن که آینده ای بسازد، واپسین تقلای پروژه ای فرسوده برای دیده شدن است.