پارادوکس هوش اخلاقی و رفتارهای سیاسی در سازمان

تبیین پارادوکس
در نگاه سنتی، هوش اخلاقی (Moral Intelligence) به معنای ظرفیت درک درست از نادرست و عمل بر پایه ارزش هاست، در حالی که رفتار سیاسی(Political conduct) غالبا با منفعت طلبی، قدرت طلبی و مانورهای غیررسمی گره خورده است. پارادوکس زمانی ظهور می کند که مدیر اخلاق مدار در اتمسفر سیاسی سازمان قرار می گیرد: آیا باید برای حفظ اصول اخلاقی از صحنه قدرت کناره گیری کند یا برای پیشبرد اهداف خیرخواهانه، ابزارهای سیاسی را به کار گیرد؟
چارچوب تفسیری: سیاست در خدمت اخلاق
الگوی تفسیری نوین پیشنهاد می دهد که سیاست سازمانی لزوما پدیده ای مذموم نیست. ما با دو نوع سیاست ورزی روبرو هستیم:
- سیاست ورزی مخرب (Self-Serving Politics): با هدف کسب قدرت شخصی و تخریب رقیب که در تضاد مطلق با هوش اخلاقی است.
- سیاست ورزی سازنده (Benevolent Politics): استفاده از نفوذ و ائتلاف سازی برای عبور از موانع بوروکراتیک و اجرای عدالت.
در واقع، هوش اخلاقی بدون هوش سیاسی(Political Skill) ممکن است به "سادگی اخلاقی" منجر شود که در آن فرد توان تغییر شرایط را ندارد.
ابعاد کلیدی پارادوکس در مدیریت
برای درک این الگو، باید سه ضلع زیر را تحلیل کرد:
- صراحت در برابر مصلحت: مدیر با هوش اخلاقی بالا همواره درگیر این چالش است که چه زمانی باید حقیقت عریان را بیان کند و چه زمانی برای حفظ مصالح عالی سازمان (مثل جلوگیری از تعدیل نیرو)، از تاکتیک های چانه زنی سیاسی استفاده کند.
- توزیع منابع: سیاست معمولا بر سر "کی، چی، چطور" می برد تمرکز دارد. هوش اخلاقی در اینجا نقش "تعدیل گر" را ایفا می کند تا فرآیندهای سیاسی به تبعیض ختم نشوند.
- مدیریت ذینفعان: هوش اخلاقی حکم می کند که حقوق همه ذینفعان رعایت شود، اما دنیای سیاست سازمان ایجاب می کند که گاهی به گروه های قدرتمندتر بهای بیشتری داده شود تا بقای سازمان تضمین گردد.
توصیه های راهبردی و علمی (رویکرد توصیه ای)
برای گذار از این پارادوکس و تبدیل آن به یک هم افزایی مثبت، راهکارهای زیر پیشنهاد می شود:
الف) ارتقای "مهارت سیاسی اخلاقی" (Ethical Political Skill)
مدیران نباید از سیاست فرار کنند؛ بلکه باید آن را با اصول اخلاقی مسلح کنند.
- توصیه: فنون نفوذ و متقاعدسازی را با هدف خیر جمعی بیاموزید. رهبرانی که هوش اخلاقی دارند اما فاقد مهارت سیاسی هستند، در برابر لابی های مسموم شکست می خورند و نمی توانند از حقوق کارکنان خود دفاع کنند.
ب) شفاف سازی فرآیندهای تصمیم گیری
سیاست در تاریکی رشد می کند. برای کاهش جنبه های منفی پارادوکس، باید نور شفافیت بر فرآیندها تابیده شود.
- توصیه: با تعریف شاخص های عینی عملکرد، فضای حدس و گمان و شایعه پراکنی های سیاسی را محدود کنید. وقتی معیارها روشن باشد، رفتار سیاسی ناچار است در چارچوب اخلاق حرکت کند.
ج) بازتعریف "وفاداری" در فرهنگ سازمانی
در سازمان های سیاسی، وفاداری اغلب به معنای اطاعت کورکورانه از شخص است.
- توصیه: بر اساس هوش اخلاقی، وفاداری را به "ارزش های سازمان" و "منافع عمومی" گره بزنید نه به افراد. این کار باعث می شود رفتارهای سیاسی به سمت اهداف استراتژیک هدایت شوند.
د) ایجاد کانون های تفکر اخلاقی
- توصیه: در تصمیمات بزرگ که تضاد منافع وجود دارد، از گروه های مشورتی با تنوع دیدگاه استفاده کنید. این کار مانع از آن می شود که قدرت سیاسی یک فرد یا گروه کوچک، اصول اخلاقی کل سازمان را گروگان بگیرد.
نتیجه گیری
پارادوکس هوش اخلاقی و رفتارهای سیاسی، نه یک "مشکل برای حل کردن"، بلکه یک «تنش برای مدیریت کردن» است. سازمان های پیشرو کسانی هستند که در آن ها، افراد یاد می گیرند چگونه با استفاده از ذکاوت سیاسی، ارزش های اخلاقی را محقق کنند. در این الگو، سیاست نه دشمن اخلاق، بلکه "مرکب" و ابزار اجرایی آن برای تغییرات مثبت است.
نکته کلیدی: هوش اخلاقی بالا به فرد جرات می دهد که در بازی های سیاسی وارد شود، بدون آنکه هویت و اصالت خود را از دست بدهد.