انسداد در تجزیه و تحلیل داده های کیفی در علوم اجتماعی و ارائه یک دیدگاه جدید

8 خرداد 1403 - خواندن 9 دقیقه - 118 بازدید

روش های مرسوم تجزیه و تحلیل داده های یک پژوهش با رویکرد کیفی در علوم اجتماعی را اگر بخواهیم برشمریم می توان از روش گرنددتئوری، تحلیل گفتمان (انتقادی/فرکلاف و لاکلائو و موفه)، نشانه شناسی، تحلیل محتوا (کیفی و کمی)، تحلیل مضمونی و تطبیقی-تاریخی نام برد. 

آنچه را که در همه این روش ها می توان مشترک دانست شماتیک سازی آن ها با عملیاتی مانند کدگذاری هست. محقق در علوم اجتماعی در روش های کیفی و کمی، سریعا یافته های پژوهش خود را تبدیل به مقوله های کلی ای می کند تا با این کار، یافته هایش علمی گردند. به عنوان مثال در یک مصاحبه اگر 10 نفر احساس رضایت از یک پدیده ای داشته باشند و 5 نفر نداشته باشند، محقق آن 5 نفر را هنگام عملیات کدسازی ومقوله بندی در نظر نمی گیرد چون تناقض پیش می آید و آن چه را تعداد بیشتری دارد برای مقوله بندی انتخاب می کند که در اینجا احساس رضایت از پدیده بود و آن 5 نفر دیگر با صدای خاموش خود در پژوهش محقق خفه می شوند و صدایشان شنیده نمی شود. 

علوم اجتماعی با رویکرد کیفی اگر می خواهد به امر تفسیر و یا انتقاد موضوع خود وفادار بماند بایستی به تفاوت ها و صداهای کم تر شنیده شده نیز توجه کند. آنچه در اینجا مهم می گردد تهیه یک قسمت جدا برای این کار در پژوهش های علوم اجتماعی با رویکرد کیفی هست و رویکرد کمی را نگفتیم در اینجا زیرا رویکرد کیفی بنائش بر تفسیر عمیق پدیده هاست و از جزئیات شروع می کند و چنین است که در این رویکرد، نظریه ی تحقیق اهمیت چندانی هنگام پژوهش ندارد و در بعضی روش های این رویکرد مانند گرنددتئوری، آوردن نظریه اشتباه است. بر خلاف رویکرد کمی که به دست آوردن مقولات کلی ملاک است تا نظریه و فرضیه اش را که در ابتدای تحقیق می آورد تحقق ببخشد و همچنین برای این رویکرد، آمار و به دست آوردن رابطه معنادار بین دو چیز یا چند چیز کلی نیز ملاک هست چون تعداد بالاست در این رویکرد و مواردی که می خواهد بررسی شود محدود می باشد مثلا رابطه تاهل با موقعیت خانوادگی که چند مورد محدود شده را محقق کمی پیش روی خود دارد و محقق با این محدودیت وارد پژوهش می شود برخلاف روش های کیفی که دست محقق برای تفسیر باز است. 

اگر قسمت اول پژوهش را تا بدینجا بر تشابه های میان داده ها در نظر می گرفتند، قسمت دوم را برای تفاوت ها بگذارند یعنی یک قسمت جدا برای این کار در پژوهش های علوم اجتماعی با رویکرد کیفی بگذارند.

بحث تشابه در روش های علوم اجتماعی به دنبال وجه «تیپیکال» وبری مساله، در سرتاسر علوم اجتماعی چه کمی چه کیفی را در برگرفته هر چند مباحث نظری به دلیل محدود بودن دامنه تحقیقش نسبت به دو بخش کمی و کیفی از این مساله تا حدی مبرا مانده و به سمت تیپیکال سازی نرفته و در بیان نظرات، تدقیق می کند و با بیان تفاوت ها آن را واکاوی می نماید اما چیزی که هست آن است که در مباحث علوم اجتماعی در ایران با روش های نظری کار پژوهشی انجام نمی دهند و به صورت غیر مستقیم، آن را به عنوان پژوهش قبول نمی کنند و این را با مراجعه به مجلات مختلف علمی-پژوهشی علوم اجتماعی در ایران می توان به راحتی متوجه شد و غالبا در مجلات پژوهشی علوم انسانی داخل ایران، مجلات دیگری مانند فلسفی یا حقوقی یا علوم سیاسی با روش های نظری درگیرند.

شایان ذکر است که از منظر نگارنده این سطور، روش های تحقیق به دو قسم کمی و کیفی تقسیم نمی شوند بلکه به سه قسم تقسیم می شوند: کمی، نظری و کیفی. روش های کمی خود به دو بخش پیمایشی که با پرسشنامه سروکار دارند و بخش آزمایشی که با آزمایش تاثیر متغیر یا متغیرهای مستقل بر وابسته سروکار دارند. 

روش های نظری که به واکاوی نظریات یا دیدگاه ها می پردازد و آن ها را تحلیل می کند، به صورت اسنادی-کتابخانه ای انجام می شود که پژوهش های فلسفی یا حقوقی در ایران، غالبا به همین صورت انجام می شود.

بخش کیفی نیز خود به دو بخش مصاحبه ای و متنی تقسیم می شود. مصاحبه ها در روش کیفی بر پایه نظریه زمینه ای انجام می شود یعنی تا جایی ادامه پیدا می کند که اشباع نظری (در گرنددتئوری یا اشباع داده ها در غیر گرنددتئوری) صورت گیرد. اما متنی به صورت های مختلفی تحلیل می شود و مهم دامنه پژوهش یا همان جامعه هدف در آن است که جامعیت آن را به اثبات برساند. لازم به ذکر است که ما در اینجا باید چند چیز را از همدیگر تفکیک کنیم: 1. جامعه آماری (در روش های کمی)، جامعه هدف (در روش های کیفی)، دامنه تحقیق (در روش های نظری) 2. نمونه آماری (در روش های کمی)، نمونه مورد مطالعه (در روش های کیفی و نظری) 3. پارادایم تحقیق که شامل تفسیری، اثباتی و انتقادی می باشد (باید به این مهم توجه کرد که پارادایم تحقیق حاوی یک نگاه هستی شناسانه و معرفت شناسانه برای پژوهشگر است که بر مبنای آن روش خود را انتخاب می کند و پژوهشش را آغاز می نماید بنابراین پارادایم تحقیق مقدم بر روش تحقیق می باشد و نکته دیگر اینکه اینکه رئالیسم انتقادی-دیالکتیکی باسکار، یک پارادایم جدا از این سه پارادایم نام برده شده محسوب نمی شود بلکه تلفیقی از تجربه گرایی و نقادی دیالکتیک گونه است و در هر صورت می توان آن را ذیل پارادایم انتقادی آورد به عنوان یک نوع از انواع مختلف پارادایم انتقادی در کنار پارادایم هایی مانند فمینیستی و نومارکسیستی قرار داد. گرچه رئالیسم انتقادی-دیالکتیکی ری باسکار، غیر متعین تر از این دوتاست (که حتی می توان گفت یک دیدگاه فلسفی هست) اما همچنان می توان آن را ذیل پارادایم انتقادی آورد و لزومی ندارد که یک پارادایم جداگانه برای آن در نظر بگیریم) 4. روش تحقیق 5. روش تجزیه و تحلیل داده های تحقیق؛ نکته ای که باید بدان توجه کرد و آن ها را جدا از هم آورد همینجاست. معمولا در کتاب های روشی، روش های تجزیه و تحلیل داده ها را با روش تحقیق مخلوط می کنند و آن ها را باهم اشتباه می گیرند در صورتی که این دو متفاوت از هم هستند. به عنوان مثال اگر محققی روش خود را با مرور سیستماتیک (نظام مند) انجام بدهد، با همین مرور سیستماتیک نمی تواند داده ها را تجزیه و تحلیل کند پس بایستی یک روشی مخصوص برای اینکار برگزیند که می تواند با اتخاذ تحلیل تماتیک، این کار را انجام دهد و به مقوله سازی داده های به دست آمده اش، بپردازد هرچند طبق فرمولی که ما به دست دادیم، صرفا به تشابه و مقوله سازی موارد متشابه اکتفا نکند بلکه به هر دوی موارد متفاوت و متشابه توجه کند و یک بخش مجزایی برای بخش موارد متفاوت اختصاص دهد و اگر تعداد این موارد متفاوت بسیار زیاد بود و از حوصله تحقیق خارج بود، موارد مهم را برجسته و آن را در تحقیق خود بیاورد و در پایان کار خود، در نتیجه ای که از پژوهش خویش می گیرد آن موارد را نیز لحاظ بفرماید و بر اساس آن، داده ها را تفسیر و نتیجه گیری کند که در این صورت، تحقیق علمی محقق، به سوی نه-همه می رود؛ ایده ای که به روانکاوی لکانی نیز نزدیک است؛ زیرا در غالب موارد نمی توان تمامی واقعیت علمی را از آن خود کرده و پژوهشگر به این امر با آوردن موارد متفاوت اذعان می کند و نیز این توهم را برمی دارد که تمامی داده های تحقیقش را شماتیک سازی و مقوله بندی کرده است. 

این کار داده های محقق را به سوی نسبی گرایی نمی برد بلکه او با آوردن موارد متفاوت، سعی می کند همه داده ها را تا جایی که می تواند بیاورد هر چند که نتواند همه را تیپیکال و به عبارتی علمی کند و در اینجا دیگر خواننده هست که در مواضع مختلف خودش تصمیم می گیرد که در اینجا موارد متفاوت به کارش می آید یا موارد اکثریت متشابه. فقط به این شکل است که می توان امیدی به تحقیقات کیفی در علوم اجتماعی داشت و آنها را از استانداردسازی رها کرد.


روش شناسی روانکاویروش تحقیق کیفیروش تحقیق کمیژک لکان