بازاریابی استراتژیک
بازاریابی استراتژیک
یک دیدگاه جدید با عنوان «بازاریابی استراتژیک»، موجب تقویت محور اصلی مفهوم بازاریابی شده است. بر اساس این دیدگاه مهم پاسخ شرکتها به تغییرات اساسی بازارهای فروش را میتوان در قالب سه مرحله دسته بندی نمود. بازاریابی استراتژیک نیز از یک تغییر و تحول اساسی در شرایط بازار نشات گرفته است. برخی از عوامل قطعی اثرگذار بر بازاریابی استراتژیک عبارتند از:
· پیشرفت سریع فنی و در نتیجه، کوتاه شدن چرخه عمر محصول (مثلا در حوزه الکترونیک و محصولات دیجیتال)
· بین المللی شدن و جهانی سازی بازارها و شدیدتر شدن رقابت
· تمایل به عرضه بیش از حد محصول و اشباع شدن بازارهای مختلف
· کمیاب بودن منابع و مسائل مربوط به ملاحظات زیست محیطی (مثلا در حوزه انرژی، مواد شیمیایی و خودروها)
· محو شدن مرزها بین بازارها (در محصولات رایانه ای، کالاهای مصرفی الکترونیک و ارتباطات جمعی).
با عنایت به این تغییرات در شرایط اقتصادی و اجتماعی، به نظر میرسد که مفهوم ارائه شده از بازاریابی، کافی نبوده و بسیار سطحی و نزدیک بینانه باشد. گرایش به بازار فروش، دیگر کافی نیست. با در نظر گرفتن شرایط لازم برای فعالیتهای شرکت (مثل امور سیاسی، اقتصادی، رقابتی و ...)، باید به توسعه بلندمدت نظر داشت و آن را در قلب برنامه ریزی شرکت قرار داد. هرچند شرکتها به طور سنتی در تلاشند تا جایگاه خود در تمامی بازارهای مورد نظر را بهبود دهند، ولی امروزه با سختتر شدن شرایط فعالیت، آنها مجبورند منابع خویش (مالی، تخصص، ظرفیت فروش و ...) را به شیوه های متمرکزتر مورد استفاده قرار دهند و بر برخی از بازارهای خاص تمرکز نمایند. «متمرکزسازی منابع[1]» به معنای ایجاد رکود یا کاهش در برخی بازارها، به منظور کسب موفقیت در بازارهای جذابتر است.
واراداراجان[2] تصمیمات بازاریابی استراتژیک را به این شیوه بیان میکند: «تصمیمات بازاریابی استراتژیک، به تصمیمات بازاریابی یک سازمان بر میگردد که به صورت بالقوه، پیامد عمده دیدگاه عملکرد بلندمدت[3] آن سازمان هستند».
یکی از ابعاد آشکار بازاریابی، این است که دامنه محصولات و خدمات شرکت باید تحت کنترل برنامه ریزی بازارمحور قرار گیرد. بنابراین، یک شرکت خودروسازی شاید مجبور به تعریف و معین کردن بخشهایی از بازار باشد که مدلهای تولیدی آن شرکت (خانوادگی کوچک، شهری، مسافربری، استیشن، جاده ای، کامیون و ...) میبایست آن بخشها را پوشش دهند. در برنامه ریزی استراتژیک، این سوال به ندرت مطرح میشود که «آیا شرکت می خواهد در صنعت اتومبیل باقی بماند یا نه؟». برنامه ریزی استراتژیک، مربوط به اتخاذ تصمیم بلندمدت راجع به ماهیت فعالیت کسب و کار است.
مثالهایی برای تصمیمات اساسی راجع به ماهیت فعالیت کسب و کار
مثالهایی از گذشته نه چندان دور، نشان میدهد که اغلب شرکتها، یک خط مشی پیش فعالانه[4] را دنبال می کنند: مثلا بانکهای بزرگ تلاش کرده اند تا قلمروی کسب و کار خود را به بخش بیمه گسترش دهند. شرکتهای تولید محصولات شیمیایی، فعالیت خود را متمرکز بر حوزه های خاص (مثل محصولات دارویی) کرده اند و از دیگر حوزه ها (مانند کودها و یا فرآوردههای حفاظت از محصولات کشاورزی) دست کشیده اند. دایملر[5] ابتدا شرکت خود را از طریق متنوع سازی های خاص (AEG، Dasa و MBB) گسترش داد و امروزه دوباره بر وسایل نقلیه و خدمات مالی وابسته تمرکز کرده است. هرکس با مثال شرکت اپل آشناست که چندین سال قبل، عمدتا بر بخش فناوری اطلاعات (IT) تمرکز داشت و امروزه با محصولاتی نظیر iPod، iPhone و iPad، نقطه ثقل خود را در دیگر بازارها قرار داده است. شرکت زیمنس[6] نیز قبل از خروج از کسب و کار گوشی تلفن همراه در سال 2005، بیش از 20 سال در این حوزه فعالیت میکرد. در آن سال، زیمنس کل بخش گوشی تلفن همراه خود را به شرکت تایوانی بنکیو[7] فروخت.
سه سوال در بازاریابی استراتژیک رواج دارد:
· «کجا[8]»: یعنی در کدام بازارها باید باقی ماند و یا فعالیت کرد؟ (مثلا ورود به بازارهای جدید، صرفنظر از بازارهای قبلی).
· «چگونه[9]»: مزایای رقابتی باید چگونه محقق شوند؟ (مثلا مزیت قیمتی یا مزیت در عملکرد).
· «چه زمانی[10]»: یک شرکت چه زمانی در بازار فعال میشود؟ (مثلا ورود اولیه یا ورود موخر در بازار).
این سه سوال خیلی مهم می باشد که در کتاب بازاریابی استراتژیک توضیح داده شده است.
ماهیت تصمیماتی که باید در بازاریابی استراتژیک اتخاذ شوند، معمولا به صورت بلندمدت است. این تصمیمها، در سطح بالای مدیریتی اتخاذ میشوند (اغلب در سطح اجرایی). یک عامل مهم دیگر، «ارتباط درونی بازاریابی با دیگر وظایف شرکت (مثل امور مالی یا تحقیق و توسعه)» میباشد که با متمرکزسازی منابع شرکت همراه است. این ارتباط درونی، در تقابل با پیشفرض قبلی قرار دارد که عقیده داشت تمامی حوزه ها باید تابع الزامات و نیازهای بازاریابی باشند (که گهگاه منجر به تاکید بیش از حد بر اهمیت بازاریابی میشد).
یک جنبه رایج دیگر از بازاریابی استراتژیک، «گرایش به رقابت با دیگر عرضه کنندگان» برای جذب تصمیمات خرید گروههای هدف است. گردآوری و تعریف مزایای رقابتی، در قلب تصمیم گیری در بازاریابی استراتژیک قرار دارد. عموما دو نوع مزیت رقابتی قابل شناسایی است:
· کالاها و خدماتی که از دید مشتریان، بهتر از کالاها و خدمات رقبا هستند (مثل تصویر ذهنی نام تجاری[11]، خدمات بهبودیافته، عمر بیشتر خدمات، همراستایی بیشتر با امیال و خواسته های مشتری) و در قیمتی مشابه قیمت رقبا ارائه میشوند. کالاها و خدمات مشابه رقبا که در قیمتهای واقعا پایینتر ارائه میشوند.
[1] . Concentration of Resources
[2] . Varadarajan
[3] . Long-term Performance
[4] . Proactive Policy
[5] . Daimler
[6] . Siemens
[7] . BenQ
[8] . Where
[9] . How
[10] . When
[11] . Brand Image
برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به کتاب بازاریابی استراتژیک ترجمه دکتر نبی اله دهقان و همکاران