معجزه تولید در فرایند بازسازی اقتصادی آلمان

24 مرداد 1403 - خواندن 7 دقیقه - 313 بازدید
تا کمتر از سه دهه گذشته به نظر می رسید که آلمان به طور کامل از صحنه اقتصاد جهانی حذف خواهد شد. مالیات بالا و فزاینده به جایی رسید که در اواخر 1990 بیش از 37 درصد تولید ناخالص ملی این کشور را می بلعید. بیکاری گسترده شد تا جایی که در سال 2006 به 12 درصد رسید. کاهش زاد و ولد و افزایش شمار بازنشستگان هم چالش جدی برای دولت بود. آلمان در برابر نیروی کارآفرین سیلیکان ولی هیچ حرفی برای گفتن نداشت و در برابر توسعه اینترنت صرفا تماشاگر شد.
در شرایطی که آمریکا به یک اقتصاد خدماتی تبدیل می شد و تصمیم گرفت نقش مغز جهان را بازی کند و حوزه تولید را به دست های جهان یعنی چین واگذار کند، مدیران آلمانی راهبرد تولید را دنبال و اصرار می کردند که به نظر معقول نمی آمد.

اما آلمان در طول کمتر از یک دهه توانست اقتصاد خود را سرپا کند و در شرایطی که اقتصادهای پیشرفته جهان مانند آمریکا با افزایش بیکاری مواجه بودند و به خدمات مالی و املاک وابسته شدند، آلمان روند کاهش بیکاری را تجربه می کرد. در سال 2012 آلمان با فاصله کمی پشت سر چین و آمریکا در میان بزرگ ترین صادرکنندگان کالا در جهان قرار گرفت. این کشور با 81 میلیون جمعیت کمابیش به اندازه آمریکا با 314 میلیون نفر جمعیت به جهان کالا صادر می کرد. صادرات آلمان با جمعیتی حدود 6 درصد چین، به اندازه 70 درصد صادرات این کشور بود.

بیکاری در بعضی از مناطق صنعتی آلمان به صفر رسید در حالی سایر کشورهای حوزه یورو رکود و شرکت های بزرگ اروپایی مانند فیات، جنرال موتور اپل در سراسر قاره زیان را تجربه می کردند.

آلمان چطور به این معجزه اقتصادی دست پیدا کرد؟

بیشترین سهم در این تحول به نام های آشنایی چون بنز، بی ام و، آئودی، ولکس واگن، پورش و زیمنس و بوش بستگی داشت. این بنگاه ها در زمان مناسب در کشورهایی مانند چین و دیگر اقتصادهای روبه رشد سرمایه گذاری کردند، برای جبران هزینه های کارگر به اتوماسیون روی آرودند، برخی از مراکز تولیدی را به شرق اروپا یا آسیا منتقل کردند و درعین حال سعی کردند کار تحقیق و توسعه و مالکیت فکری از کشور دور نشود. این شرکت های در زمنیه های تخصصی خود متمرکز شدند و از کارهای متفرقه پرهیز کردند. در سالهای پایانی دهه 90 بنگاه های آلمانی تصمیم گرفتند کسب و کارشان را بر محور کاری که در آن استاد بودند بچرخانند. دایملر که در صدر امپراتوری بنگاهی آلمان بود، دست از صنعت هواپیما، قطار و لوازم خانگی برداشت. بعدها حتی سهام کرایسلر را هم فروخت و از آن پس صرفا در چیزی تمرکز کرد که خوب از عهده آن بر می آمد، یعنی تولید خودرو و کامیون.

زیمنس بساط تولید گوشی تلفن همراه را به همراه ردیفی دیگر از تولید از جمله تولید قطعات خودرو یا فناوری اطلاعات را واگذار کرد.

یکی از بنیادی ترین نمونه های تجدید ساختار بنگاه ها، هوخست تولید کننده دارو و مواد شیمیایی مستقر در فرانکفورت بود. این شرکت یکی از شاخه های مجموعه فاربن بود که در سال 1999 خود را با شرکت بارون پولانگ فرانسه ادغام و اونیتس را پدید آورد.

گروه بعدی سهیم در این تحول سیاستمداران بودند. در زمان صدرات گرهارد شرودر دولت نسبت به قانون کار واکنش نشان داد و نوسانات تقاضا که دشواری را برای شرکت ها می آفرید، چون قوانین کار صددرصد به نفع کارگران و دست کافرما را بسته بود. قوانین کار آلمان که ضامن آرامش در محیط کار بود و سدی هم برای کمونیسم به شمار می رفت، درست در زمانی که بنگاه ها نیاز داشتند که به تغییرات وامنش نشان دهند، تبدیل به باری بر روی دوش آنان شد. قانون جلوگیری از اخراج کارگر در ظاهر تضمینی برای شغل به شمار می رفت، اما توهمی بیش نبود، چراکه در اصل موجب توقف استخدام نیروهای مستعد بود.

در زمان صدرات مرکل نیز مالیات از 25درصد به 15 درصد کاهش یافت که تصمیم مناسب و تسهیل کننده ای برای تولید کنندگان بود.

دسته بعدی سهیم در این تحول اقتصادی، دانشمندان آلمانی بودند، که بعد از جنگ دوم بین الملل جز عده ای محدود دانشمند هسته ای که به روسیه مهاجرت کردند، مابقی در آلمان مانده و تلاش کردند تا آلمان ساخته شود.

باید البته باید به این نکته توجه داشت که آلمان بعد از جنگ دوم بین الملل، جزو دسته کشورهای شکست خورده بود، از قبل جنگ آسیب دیده بود، کشور به دو نیمه تقسیم و به شدت درگیر مسائل ایدئولوژیک بود، آلمان انرژی ارزان و منابع طبیعی در اختیار نداشت، این کشور به آبهای آزاد دسترسی نداشت، مستعمرات آن در برابر انگلستان قابل توجه نبود، دارایی های آلمان در خارج از کشور ضبط شده بود، از اختراعات جهانی آلمان سلب مالکیت شده بود و به این ترتیب فناوری آلمانی به راحتی به سرقت می رفت، اما در چنین شرایطی آلمان از 1885 تا 1890 11 برابر انگلستان که همواره رقیب آن بود، ثبت اختراع داشت، دانشگاه های آلمان سالانه 3000 مهندس تربیت کردند و توانست با سه دهه تلاش خود را بازسازی کند.

نکته پایانی بسیار مهم در مورد آلمان و دوران بازسازی اقتصادی آن، این است که علارغم کمبودهای بعد از جنگ به لحاظ مادی و معنوی دروازه های اقتصاد آلمان بسته نبود. سالهایی که حتی یک حوزه در بازار داخل این کشور در اختیار شرکت های آلمانی نبود و بسیاری از شرکت های آلمانی در این شرایط متلاشی شدند. اما با این وجود، آلمان درها را باز نگه داشت و تنها راهی که پیش روی خود قرار داد کارآفرینی، تولید و کیفیت در سطح جهانی بود.


 


اگر چنانچه ما در جمهوری اسلامی ایران نیز بر تولید و تولید ملی خود اصرار داریم، باید از فرایند تولید در کشورهایی مانند آلمان یا ژاپن و ترکیه درس هایی را بیاموزیم.

ما نمی توانیم اقتصاد دولتی داشته باشیم و درعین حال بر تولید تاکید کنیم. ما نمی توانیم به شایسته سالاری، تخصص گرایی و سوابق افراد بی توجه باشیم، اما تولید کارآمد داشته باشیم. ما نمی توانیم به عنوان یک کشور و ظرفیت محدود، در پتروشیمی، فولاد و فلزات، سیمان، خودرو، لوازم خانگی، محصولات کشاورزی، لاستیک و... تولید با کیفیت و با مزیت با هدف صادرات داشته باشیم. ما این امکان و انتخاب را نداریم که درهای کشور را ببندیم، اما در عین حال انتظار داشته باشیم که تولیدکنندگان داخلی محصولات با کیفیت تولید کنند.