ساختار عاملی و همسانی درونی مقیاس تحمل درد روانی و همگرایی آن با مقیاس درد ذهنی اورباخ و میکلینسر OMMP

عباراتی مانند درد ذهنی، درد روحی، درد روانی، پوچی، آشفتگی و اختلال درونی در متون برای اشاره به سازه مشترکی مورد استفاده قرار گرفته اند توسانی، 2013. فروید1917، 1926، 1955 این مفهوم را به طور خاص به احساسات سوگ و اشتیاق فراوان به شخصی که عاشق آن هستیم را پس از یک فقدان آسیبزا نسبت داد (مرویجک و ویس 2011، توسانی، 2013). باکان 1968 مشاهده نمود افراد زمانی احساس درد روانی دارند که از افراد مهم زندگیشان جدا شده باشند. سندلر 1962، 1967 درد روانی را به عنوان یک حالت عاطفی مرتبط با تفاوت بین ادراک خود ایده آل با ادراک خود واقعی تعریف کرده است.بائومیستر 19990 درد روانی را به عنوان یک حالت ناخوشاینداز خودآگاهی زیاد در مورد بی کفایتی در نظر گرفته است. هنگامی که پیامدهای منفی و پیامدهایی که در خود نقش دارند خیلی پایین تر از استانداردهای فرد در مورد خود ایده آل و آرزوهایش قرار می گیرد آن شخص درد روانی را تجربه می کند؛ بنابراین هیجان پایه و اساسی در درد روانی ناامیدی از خود است.