مکان به عنوان عرصه سکنی گزینی و تحقق بخشیدن به فضای هستی انسان، اصلی ترین منبع هویت ساکنین آن به شمار می آید و بحران عدم احراز مکانیت، به مفهوم عدم توانایی فضاهای زیستی در فراهم آوردن محتوای لازم برای باشیدن انسان ها می باشد. انسان معاصر با پیروی از قواعد مدرنیته با رویکردی صرفا کارکردگرا، بیش از آن که معطوف به کیفیت پدیده ها باشد، تنها متوجه کمیت هاست و به الگوی بارز بهره برداری صرف، مبدل گشته است و فرایند تهی شدن
مکان ها بدون در اختیار نهادن امکانات غنی در تعیین هویت انسان ها تنها عامل ترویج دهنده نامکان ها هستند و غفلت و بی توجهی نسبت به شناخت شناسی فضاهای زیستی به عنوان ظرف زندگی انسان، از علل سرگردانی انسان معاصر می باشد. مقاله حاضر در رویکردی پدیدارشناسانه و با تاثیرپذیری از نظریه های نوربرگ شولتز، به بررسی مفهوم بررسی خاستگاه
مکان در اندیشه های او می پردازد . در این میان ابتدا شناخت مختصری راجع به اندیشه های
نوربرگ شولتز در رابطه با رویکرد پدیدارشناختی به دست آمده و با بررسی ایده های دیگر نظریه پردازان ، نتایجی پیرامون اهمیت مفهوم روح
مکان در فضاهای معماری حاصل می شود. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با بهره گیری از ابزار گردآوری اطلاعات، همچون مطالعات کتابخانه ای و اسنادی ، سعی شده است تا مفاهیم و اصول مرتبط با ارتقای کیفیت
مکان زیسته انسان در معماری مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. براین اساس می توان گفت ، معانی، فرهنگ و تاریخ یک
مکان از جمله عوامل هویت بخش آن بوده که باعث ایجاد خاطرات وحس تعلق افراد به
مکان می گردد.