با تبدیل شدن
تروریسم به یکی از موضوع های مهم روابط بین الملل،فهم و ماهیت این موضوع مورد توجه اندیشه مندان و جایگاه دار شدن این موضوع در عرصه های سیاست خارجه دولتها شده است. بعد از حوادث تروریستی۱۱سپتامبر در سال ۲۰۰۱م، برداشت ها و نقش آن در عرصه های سیاست خارجی و بین المللی افزایش یافته است.با توجه به اهمیت منطقه
خاورمیانه در سیاست خارجه ایالات متحده
امریکا ،این حادثه فصل جدیدی در سیاست خارجه این کشورگشود.این پدیده منطقه
خاورمیانه را که قبلااز نقش فرئی در سیاست خارجه
امریکا برخوردار بود، به نقش مهم و الگوی تحت عنوان سیاست
خاورمیانه ای
امریکا تبدیل کرد.این حادثه تروریستی نقش و جهت دهی ویژه ای به سیاست های
خاورمیانه امریکا بخشیده است.دولت های
امریکا از سال ۲۰۰۱م به بعد سیاست ها و راهبرد های متنوع را در مبارزه با
تروریسم و افراط گرایی خشن،که این امر برخاسته از
خاورمیانه اسلامی شناخته شده است،درپیش گرفتند.باراک
اوباما در سال ۲۰۰۹ با دستور کار سیاست خارجی آرمان گرایانه جدید و تعهد به تغییرراهبرد ایالات متحده به ویژه در خاوررمیانه روی کار آمد.اوباما در
خاورمیانه همانند دولت قبلی(بوش) مبارزه با
تروریسم و تامین امنیت و منافع ایالات متحده را دنبال کرده است ،اما با این تفاوت که به جای استفاده کردن از قدرت سخت و نظامی گری از قدرت نرم و مسالمت آمیز برای تحقق اهداف و برنامه های خود بهره جسته است.هدف اصلی این پژوهش،بررسی نقش
تروریسم در اهداف و دکترین سیاست خارجه باراک
اوباما در منطقه
خاورمیانه است.