زمانی که صحبت از
هوش به میان می آید اولین چیزی که ذهن ما را متوجه خود می توانایی
یادگیری و قدرت فهم مطالب است که آنرا در حوزه ی روان سنجی هو شبهر یا IQ می نامند ما. انتظار داریم. هر کس از بهرهی هوشی بالایی برخوردار است اگر نه در همه جنبه،ها حداقل در اکثریت جنبه های زندگی موفق باشد، اما ما مردم با
هوش و تحصیل کرده ای را میبینیم که موفق نیستند در محل کار ، خانه ، روابط اجتماعی و ... دچار مشکلات عدیده ای میشوند عکس آن هم صادق است عده ای دیگر بدون بهره مندی از
هوش بالا در جنبه هایی از زندگی موفق می باشند حتی موفق تر از گروه اول خیلی وقت ها ذهن ما درگیر این مقوله .است. شکل گیری اجزای
هوش هیجانی، ابتدا در سال های اولیه زندگی کودک انجام میگیرد، اگرچه شکل گیری این ظرفیتها در خلال سالهای مدرسه نیز ادامه پیدا میکند پیامی که یک دختر کوچک هنگامی که برای درست کردن پازل خود از مادر گرفتارش کمک می خواهد، دریافت می کند، بر حسب نحوه پاسخ دهی مادر متفاوت است چنانچه پاسخ مادر ابراز خشنودی آشکار از کمک کردن به او باشد وی یک نوع پیام دریافت می کند اگر و پاسخ مادر این جواب موجز باشد که مزاحم من ،نشو کارهای مهمی دارم که باید انجام بدهم برداشت کاملا متفاوتی پیدا میکند تمام مبادلات کوچک میان والد و فرزند، دارای زیر مجموعه ای عاطفی است و تکرار این پیامها در طی سالیان به شکل گیری دیدگاه و توانایی های عاطفی اساسی در کودکان انجامد. می تحقیقات نشان میدهند که صرف بی توجهی به ،کودک از سورفتار آشکار بسیار مضرتر است کودکانی که نادیده گرفته میشوند از همه کودکان دیگر بدتر عمل می کنند از همه مضطرب تر، بی توجه تر و بی احساس تر هستند و به صورت متناوب پرخاشگر و گوشه گیرند .میزان اجبار به تکرار کلاس اول در میان اینکودکان ۶۵ درصد است .سه چهار سال اول زندگی دوره ای است که مغز کودک نوپاحدود دو سوم اندازه کامل خود رشد می کند و به لحاظ پیچیدگی، به گونه ای متحول میشود که در تمام دوران زندگی، هیچ گاه به این میزان رشد نخواهد کرد .در خلال ایندوره، نسبت به دوران بعدی زندگی، فراگیری مطالب اساسی با سهولت بیشتری تحققمی پذیرد و فراگیری عاطفی نیز در پیشاپیش تمام آموخته ها انجام می گیرد .در خلالاین دوران فشار روانی جدی می تواند به مراکز
یادگیری مغز آسیب برساند و از اینرو به
هوش افراد زیان وارد آورد.