مرثیهی ناتمام تطور عناصر معنایی و شکلی سینمای سرگئی آیزنشتاین با مطالعه موردی واپسین ساخته ی او:ایوان مخوف/ مهیب

Publish Year: 1402
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 17

This Paper With 62 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

ICACU03_2383

تاریخ نمایه سازی: 29 فروردین 1403

Abstract:

بسیاری از فیلم سازان به سینما مدیون اند. چرا که به آنها شهرت، ثروث و قدرت بخشیده اما شمار اندکی وجود دارند که سینما بدانها مدیون است و بی گمان، آیزنشتاین جزو گروه دوم است . آیزنشتاین به پایه گذاران سینما تعلق دارد. به کسانی که به یاری نبوغ، با جسارت و از پی آزمون و خطا، دستور زبان سینما را نگاشت اند. هانری کلپی (Henri Colpi)، تدوین گر نامدار سینما، در کتاب نامه هایی به یک تدوین گر جوان نبشته است : رفیق عزیز، باور کن حاضرم تمام دنیا را بدهم تا فقط یک روز بتوانم تمام آثار آیزنشتاین را ببینم . آن روز همه ی نظریات را به دور خواهم افکند ]صفحه ی ۴۶[ بونوئل گفته است : »وقتی رزمناو پوتمکین را می دیدم، از هیجان می لرزیدم.« ساتیاجیت رای نیز زبان به تمجید گشوده: »پوتمکین را بیش از بیست بار دیدهام. آیزنشتاین با تئوری های اش سینما را به من آموخت .« اگر عباراتی از این سنخ را از اغراق بزداییم ، باز درمی یابیم که با موردی نادر مواجه ایم که شایسته ی درنگی تام است .بحث دربارهی آثار فیلم سازی در این تراز هماره ضروری ست . چرا که در آثار نه چندان جاودانه اش نیز نکاتی برای مداقه وجود دارد. برای نمونه ؛ ممکن است الکساندر نوسکی را به خاطر لحن پروپاگاندای آن دوست نداشته باشیم اما باز بسیارند برای آموختن : مونتاژ عمودی ؛ کادرهای خیره کننده ادواردی تیسه ، سکانس نظرگیر نبرد روی دریاچه یخ و موسیقی به یادماندنی پروکوفی یف .اگر قرار بود در میان آثار آیزنشتاین یک فیلم را بی هیچ اگر و ملاحظه برگزینم ، بی گمان انتخابام اکتبر (۱۹۲۸)بود. به خاطر طراوت تکرارناشدنی اش(منبعث از شور انقلابی )؛ به خاطر مونتاژ نظرگیرش (یکی از بهترین های تاریخ سینما)؛به خاطر حواشی تاریخی / سیاسی اش. اکتبر نشان می دهد که تماشای فیلم فرآیندی آغشته به انفعال نیست و می توان هم چون یک مساله ی ریاضی درگیر فعالیت ذهنی بود. با این حال، باور دارم که ایوان مخوف اگر چه عاری از سرزندگی اکتبر و پوتمکین است ؛ اگر چه کاستی های آشکاری دارد؛ اگر چه ... اما واپسین فیلم یک فیلم ساز مهم است و می تواند نشان دهد که تطور آرای آیزنشتاین به کجا رسید و سیر زیباشناسی اش در کدام منزلگه آرام یافت . انسان سرشتی سیال دارد. هر روز به گونه ای می اندیشد و هر دوره به سیاقی خلق می کند و این دگردیسی ، این کمال و افول، می تواند هر لحظه دیگرگون گردد. با این حال، مرگ، این معمای محتوم، هجوم می آورد و به ماهیت فرار حیات، حالتی صلب می بخشد. ممکن بود آیزنشتاین در ادامه به گونه ای دیگر فیلم بسازد و رویکردهای اش را تغییر دهد. ممکن بود ... اما مرگ پایان ممکن هاست . رغمارغم چنین پیش فرضی ، از این فراز نباید به این استنتاج رسید که الزاما بهترین راه برای نگاشتن در باب یک فیلم ساز، واپسین اثر اوست . ایوان مخوف ، از جهات و مناظر دیگر نیز شایسته ی تامل است .برخی فیلم ها کامل اند و از این منظر، شایسته ی درنگ . برخی دیگر رغمارغم لغزشها آثاری مهم اند. ایوان مخوف در این زمره قرار می گیرد و این نکته ای ست که بیش و کم ، همه بر آن اتفاق نظر دارند. چنان که می دانیم ، تمایلات زیباشناسانه ی آندره بازن نقطه مقابل عقاید آیزنشتاین است . بنا بر این ، قابل پیش بینی ست که ایوان مخوف را نپسندد. با این همه ، نمی تواند بی اعتنا از کنار آن بگذرد. پیتر وولن (در کتاب نشانه ها و معنا در سینما) دیدگاه بازن را این گونه بازگو می کند: بازن بلندپروازی های واگنری ایوان مخوف را بازشناخت و نوشت : می توانیم از اپرا متنفر باشیم و آن را یک ژانر موسیقی محکوم به فنا قلمداد کنیم ، در حالی که هم چنان ارزش موسیقی واگنر را بازمی شناسیم . به همان نحو، می توانیم آیزنشتاین را تحسین کنیم ، در حالی که هم چنان پروژهاش را به منزله ی بازگشت تهاجمی یک زیباپرستی خطرناک محکوم می کنیم . در نخستین اکران کم تر کسی حاضر شد آن را یک شاهکار بداند و کم تر نشریه ای آن را در فهرست ده فیلم برتر سال جای داد. معدودی چون تایم بودند که ایوان مخوف را پس از جدا افتاده(کارل رید) و مکافات عمل (الیا کازان) به عنوان سومین فیلم سال انتخاب کردند اما بعدتر، در ۱۹۶۲ و رای گیری سایت اندساوند، آیزنشتاین مهم ترین کارگردان تاریخ سینما معرفی شد و ایوان مخوف در کنار رزمناو پوتمکین و دزدان دوچرخه ششمین شاهکار تمامی تاریخ سینما نام گرفت - در این نظرسنجی ، اشخاصی چون اریک رومر و ژاک ریوت این فیلم را به عنوان یکی از ده فیلم محبوب عمرشان انتخاب کردند. هر چند این اقبال، دیری نپایید و در نظرسنجی های آتی تکرار نشد و در نهایت ، اشاره به آثار آیزنشتاین عموما محدود ماند به همان چند شاهکار صامت .ایوان مخوف جدا از اهمیت تاریخی اش در میان آثار آیزنشتاین نیز منحصر به فرد است . می دانیم که او در مقالات متاخرش اعتراف کرده که در سالهای جوانی برای مونتاژ اهمیتی بیش از اندازه قائل شده و اینک دریافته که باید به مونتاژ به عنوان یکی از ارکان سینما (و نه همه چیز) نگاه کند. برای این که بدانیم آیزنشتاین در اواخر عمر نسبت به مونتاژ چه نگرشی داشته ، هیچ منبعی موثق تر از تماشای این فیلم نیست . از سوی دیگر، در قسمت دوم این اثر با تنها فصل رنگی سینمای آیزنشتاین مواجه ایم . بنابراین ، و از مناظری از این دست ، ایوان مخوف برای فهم آیزنشتاین متاخر کلیدی ترین اثر است .ایوان مخوف زیباشناسی خودویژه ای دارد: بازیگران آن به شیوهای متفاوت و حتا غریب بازی می کنند؛ منطق دکوپاژی آن منحصر به فرد است ؛ میزانسن آن به شدت انتزاعی ست ؛ عناصر اپرایی در ساختار آن تنیده شده و گاه با یک فیلم -اپرا مواجه ایم ؛ نماهای آن عموما ایستاست و کادربندی تصاویرش، خاص. خلاصه این که به کم تر فیلمی در تاریخ سینما شباهت دارد: ایوان مخوف یگانه است !ایوان مخوف گویاتر از هر اثری نشان می دهد که از اواخر دهه ی سی به بعد، رویکرد آیزنشتاین نسبت به ماهیت سینما تا چه پایه تغییر کرده بود. به همین دلیل می توان ادعا کرد که بی بررسی این اثر، شناخت ما از سینمای آیزنشتاین درکی الکن است و این نوشتار، کوششی ست در راستای فهم به تر این فیلم و به تبع آن، شناختی صحیح / ژرفتر از سینمای آیزنشتاین .فارغ از خصایص پیش گفته ، در مواجهه با آثار آیزنشتاین ، باید کوشید تا عبارات قصار بزرگان، ما را مرعوب خود نسازد. مدح های تلنبار شده بر هم ، بهمنی از تحسین ساخته که حفظ رویکرد منصفانه ، اگر نگوییم ناممکن است لااقل آسان نیست . ایور مونتا گ می گوید اگر آیزنشتاین مجال این را یافته بود که همان زمان در هالیوود دو متن طلای ساتر و تراژدی امریکایی را بسازد، شاید سیر تحول سینما به اندازهی یک دهه شتاب می یافت . به سادگی می توان با لب خند از کنار این اغراق گذر کرد ولی وقتی با عبارات مکرری از این سنخ مواجه می شویم ، خودمان را می بازیم و دشوار است که بتوانیم قضاوت خویش را بی عبور از این قسم فیلترها بازگو کنیم . نوشتار پیش رو داعیه ی چنین رسالت بلندی را ندارد ولی آرزومند آن است . روش پژوهش : این نوشتار به روش توصیفی - تحلیلی صورت پذیرفته است : گردآوری منابع کتابخانه ای ؛ مشاهدهی فیلم و تحلیل خواندهها و دیدهها.

Authors

نیر طهوری

استادیار دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات

امیر بوالی

دانشجوی دکتری پژوهش هنر. دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات