ترازیابی امروزه در ارتباط تنگاتنگ با مدیریت راهبردی سازمان ها معنی و مفهوم می یابد و یکی از مهمترین فعالیتهای سازمانی در قالب برنامه ریزی راهبردی مطرح میشود. این موضوع زمانی روشن می شود که نگاهی هرچندگذرا به سیر تحولی فنون ترازیابی در سنوات گذشته داشته باشیم.
از سالهای پس از جنگ جهانی دوم که روشهای مهندسی معکوس بعنوان پیش زمینه آنچه که امروزه به عنوان بازاریابی می شناسیم شکل گرفت و مورد استفاده بود تحولات مهمی دراین مقوله به وقوع پیوسته و تا به امروز حداقل چهار نسل تحول در این زمینه مورد شناسایی قرار گرفته اند.
اگر مهعندسی معکوس را که مبنای کار آن پیاده سازی و بررسی مشخصه های فنی محصول بود و از طریق مقایسه کارکرد و عملکرد محصول وساختار فنی آن به بهبود در محصولات مشابه دست می یافت بعنوان نسل اول ترازیابی مطرح کنیم متوجه می شویم که مدت زمان تقریبا سی ساله ای طول کشید که دنمیای تولید و تجارت متوجه شود ترازیابی بسیار فراتر از آن می تواند مورد استفاده و بهسازی قرار گیرد.
ترازیابی نسل دوم حدود از اواسط دهه 1970 مطرح گردید و از آن به عنوان ترازیابی رقابتی نام برده شده است. تا آن زمان شرکت زیراکس ماشین های کپی بسیار گران عرضه می کرد و اغلب به صورت اجاره ای مورد استفاده بودند و حتی خرید آنها با محدودیتهای بسیاری از طرف زیراکس همراه بود. تحت چنین شرایطی شرکت کانن به فکر افتاده بود که ماشین های کپی کم حجم تر با کیفیت کار برتر و قیمت های ارزان تر و بدون محدودیت عرضه و حتی تشویق مصرف کننده به مالکیت آن ها روانه بازار کند که همان شد و این نقطه شروع فعالیتهایی بود که زیراکس طی سالهای 1976 تا 19986 انجام داد و اولین قدم به سوی شناخت خواسته های واقعی بازار و مشتری تلقی می شود و اینکه رقبای تجاری چگونه به این نیازها توجه داشته و چه اقداماتی را درجهت ارضاء این خواسته ها د رپیش گرفته اند. لذا فعالیتهای ترازیابی فراتر از صرفا مشخصه های محصول حرکت کرد و مقایسه شیوه های عمل رقبا را شامل می شد و از اینر و نیز بعنوان ترازیابی رقابتی معروف شد.