تحلیل گرایش به نظام های برنامه ریزی درسی متمرکز و غیرمتمرکز در برخی کشورها abstract
بحث در خصوص مزیت های نسبی تمرکز زدایی و گرایش به تمرکز گرایی در
برنامه ریزی درسی دارای تاریخ طولانی است .
همزمان با تحولات و تغییرات گستردة سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ، مطالبات و تقاضای اجتماعی برای مشارکت در تصمیم گیری های آموزشی و تأمین حقوق فردی و اجتماعی و ضرورت برنامه های درسی و آموزشی منعطف و سازگار با تغییرات اجتماعی ، فرهنگی و بین المللی از نیمة دوم قرن بیستم مطرح شده است . در همین رابطه، برخی نظام های آموزشی متمرکز برای رهایی از وضعیت نامطلوب و بحران زای خود، گرایش
تمرکززدایی را اختیار نموده و بعضی نظام های آموزشی نیز رویکرد تمرکز گرایی را به عنوان پاسخی به بحث عدالت آموزشی و فرصت های برابر آموزش و تحصیل قلمداد نموده اند .
در هر یک از رویکردهای فوق الذکر، پشتوانه های نظری و عملی مستحکمی وجود دارد که بسته به نوع و تمرکز نظام آموزشی ، ساختار برنامه درسی، سطوح تصمیمگیری و میزان و نوع دخالت عوامل مختلف در فرآیند
برنامه ریزی درسی نیز از آن تأثیر می پذیرد .
در این مقاله ابتدا به معرفی و تبیین نظام های آموزشی متمرکز و غیرمتمرکز پرداخته می شود و سپس تجارب برخی کشورها و گرایش آنها به
برنامه ریزی درسی متمرکز و غیرمتمرکز مورد تحلیل قرار می گیرد و در پایان، جمع بندی در خصوص تجارب کشورها و گرایشات تمرکز گرایی و تمرکز زدایی صورت می گیرد .