پژوهش پیش رو تلاشی است برای یافتن رابطه بین نظریه
گشتالت و معنا و مفهوم مکان و
حس مکان درتولید معماری، جهت نیل به
معماری ارزشی است؛ تحقیقا در دنیایی های تک امروزی که سرعتبسیار زیاد در تولید تکنولوژی و جابجایی جغرافیایی، منجر گردیده تعلقات ذهنی آدمی به ورطه فراموشی بنهد و تعلقی به مکانی که زیستگاه اوست نداشته باشد، نظریه
گشتالت می تواند الزام آور برای ایجادحس مکان مورد استفاده قرار گیرد و این می تواند موجب پایداری در
معماری گردد، پایداری به مفهوم ماندگاری، و زنده بودن می توانید درتمامی حوزه ها تعمیم یابد، پایداری در
معماری به مفهوم، زنده وسالم ماندن بنای
معماری برای سالهای طولانی می توانید عواملی متاثر از پایداری در سایر حوزه ها را دارا باشد. در این تحقیق، داده ها از منابع کتابخانه ای_اسنادی و تاریخی جمع آوری گردیده و از روشتحلیلی-توصیفی تبعیت دارد. به نظر می رسد نظریه
گشتالت به عنوان ابزاری توانمند با اصول تاثیر گذاری که در بطن خود دارد میتواند بستری را فراهم نماید که تعلق خاطر به مکان را بوجود آورد که اینامر زمینه سازی قوی برای
حس مکان است. به نظر می رسد
گشتالت رابطه ای مستقیم و دوسویه با
حس مکان دارد و این دو التزام، می توانند راهبردی برای تحقق یکدیگر باشند.