تحولات شگرف دهه های اخیر در جهان، یادآور اهمیت مجدد موضوع فرهنگ در روابط میان جوامع و کشورها است. دیر زمانی تصور بر این بود که سیاست به تنهایی می تواند بسیاری از دردهای جامعه بشری را تسکین بخشیده و تشنج ها و نا آرامی های فزاینده زندگی اجتماعی را در عرصه های گوناگون به ثبات و آرامش مبدل سازد. اما اکنون آشکار گردیده که سیاست بتنهایی و بدون فرهنگ و اقتصاد قادر نیست محیطی شایسته و مطلوب، و جهانی عاری از خشونت و درگیری برای انسانها فراهم سازد. در واقع سیاست فرهنگ و اقتصاد همگی اجزا و تاروپود نظام اجتماعی را تشکیل می دهند که پرداختن به هر یک بدون در نظر گزفتن تاثیرات متقابل دیگری نتیجه منطقی در بر نداشته و تنها به درک مجرد و غیر واقعی از جهان منجر می گردد.
بر پایه این نگرش جهانی شدن پیزی نیست مگر درهم تنیدگی پیچیده همین ساختارهای سه گانه زندگی اجتماعی و تبدیل جهان به یک مجموعه به هم پیوسته که سالها پیش مک لوهان آنرا به زیبایی در عبارت دهکده جهانی (Global Village) به تصویر کشید.
در اینجا ما برآنیم تا ضمن توجه به اهمیت مفهوم قدرت(Power) به عنوان شالوده علم سیاست، و نیز محیط جغرافیایی(Geographical Environment) کره زمین بمنزله بستر فرایند های سیاسی، کاربرد آنها را در مقوله فرهنگ، یادآور شده و بر پایه آن به درک روشنی از عنوان ژئوپلیتیک فرهنگی یا ژئو کالچر(Geo-culture) نه فقط بهمعنی چگونگی دستیابی به سلطه (Hegemony) با استیلای فرهنگی، بلکه به مفهوم سازگاری و همزیستی فرهنگی در مقیاس جهانی نایل آییم.