بی تردید، موضوع مرگ و اندیشیدن بدان یکی از مهم ترین موضوعاتی است که انسان را با چالش های جدی روبرو کرده است. این مساله از آن جهت دارای اهمیت است که باعث می شود انسان دل به دنیای فانی نبندد و به یاد داشته باشد رفتنی است. در ادبیات ایران زمین شاعران و نویسندگان زیادی در آثار خویش به مسایل مربوط به مرگ و
مرگ اندیشی پرداخته اند. بررسی تطبیقی نگرش اندیشمندان گوناگون درباره مرگ، حقایق بسیاری را بر ما آشکار می کند که در بررسی جداگانه اندیشه ایشان، کمتر مجال بروز می یابد.
خیام نیشابوری و
باباطاهر همدانی دو شاعر پرآوازهای هستند که با اشعار مرگ اندیشه شان باعث می شوند بی خبران و غافلان از خواب غفلت بیدار شوند و توشه ای برای سفر مهیا کنند و از لحظه لحظه زندگی لذت ببرند. مقاله حاضر به منظور بررسی
تطبیق دیدگاه
باباطاهر همدانی و
خیام نیشابوری به مساله مرگ، نگارش یافته است و قصد دارد بازتاب مفاهیم و مضامین
مرگ اندیشی را با روش توصیفی تحلیلی در شعر هر دو شاعر، مورد نقد و تحلیل قرار دهد. برآیند پژوهش نشان می دهد که هر دو شاعر تا حدودی از یک منظر و زاویه به مرگ نگاه کرده اند و دریای بیکران کلام و معانی فلسفی و عرفانی آنها از یک اقیانوس نشات گرفته و به عرصه پیدایش و وجود رسیده است و موضع
مرگ اندیشی هسته اصلی و محوری سروده های عرفانی آن بزرگواران ادب پارسی را تشکیل می دهد.