نظریه انتقادی و فلسفه زبان

Publish Year: 1399
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 396

This Paper With 8 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

MTCONF06_329

تاریخ نمایه سازی: 6 شهریور 1399

Abstract:

از آغاز آن تا به امروز ، زبان در تئوری انتقادی نقشی اساسی داشته است. مقاله والتر بنیامین در باب زبان آنگونه که هست و زبان بشر با نظریه کنش ارتباطی یورگن هابرماس متفاوت است. این تفاوت از نظر روش شناختی و موضوعی است، که هرکدام در روزگار خود با آن روبرو بودند. اگر تاملات بنیامین در مورد نقش مایه های زبان است و دست کم به طور ضمنی با فلسفه تحلیلی نوظهور درگیر می شود ، آثار آدورنو در مورد زبان در تقابل با هستی شناسی زبانی مارتین هایدگر و فلسفه تحلیلی اولیه، به ویژه رودولف کارناپ و لودویگ ویتگنشتاین، و نشانی از نقد مثبت گرایی است. در عوض ، یورگن هابرماس به تئوری ارتباطات می پردازد و نظریه کنش گفتاری جان آوستین الهام بخش اوست. در گذشته، بنابه اعمال تبعیض خاصی در عدم پذیرش آثار زبانی-فلسفی از مکتب نظریه انتقادی، سهم بنیامین و آدورنو در فلسفه زبان توجه کمی را به خود جلب می کند. نسخه ارتباطی - نظری هابرماس، سنگ بنای نظریه انتقادی در نظر گرفته می شود، چرا که در مقایسه با آن ،آثار آدورنو ، بنیامین و هورکهایمر از دغدغه های زبانی و ارتباطی کمتری داشتند. به همین ترتیب، فلسفه های نظریه پردازان انتقادی اولیه زبان از این نگرگاه منسوخ به نظر می رسند، زیرا در درجه اول زبان را نه به عنوان وسیله ای برای شناخت بین الاذهانی عقلانیت و کنش ارتباطی ، بلکه به عنوان واسطه ای برای بیان ذهنی و هنری ، به عنوان وجهی از جهان درک کرده بودند. همچنین، از آنجا که متناسب با الگوهای ارتباطی بعدی ارتباطی نبودند، پس از چرخش در نظریه ارتباطی به شدت مورد توجه نظری قرار گرفتند. با نگاهی گذرا به تاریخچه این پذیرش، می توان نتیجه گرفت که نظریه انتقادی از آنجا که هابرماس درک بسیار متمایز و نظری ثمربخشی از زبان را به عنوان ابزار ارتباط مطرح کرد، درک بسیار ریزبینانه تری از زبان نسبت به اوایل پیدا کرد.

Authors

سمانه یزدانی

دانشجوی دکتری آموزش زبان انگلیسی