گذار از آسان فهمی به تفکر استعاری: نقش استعاره در ادبیات و تجلی آن در معماری abstract
استعاره صرفا ابزار زیباییشناختی و سبکی در زبان نیست بلکه با توجه به اینکه تفکر به لحاظ بنیادین استعاری است، باید
استعاره را مفهومی کمکی دانست که برای رساندن مفاهیم سخت و دیریاب از جهان هستی مورد استفاده قرار میگیرد. با این وجود، تمایزی که بین حقیقی و استعاری قائل هستیم، تنها در جوامعی دیده میشود که توانایی تفکر انتزاعی را کسب کردهاند و هرجا تفکر انضمامی است، چنین تمایزی وجود ندارد.
استعاره راهی برای اندیشیدن و نمایش خیالی حقیقت است. استفاده از ایماژها در فضای استعاری در ادبیات و بهخصوص هنر شعر ابزاری شناخته شده است اما این رویکرد در هنرهای تجسمی و بهویژه در معماری نیز استفاده میشود و هنرمند با بهرهگیری از ادبیات بدون کلام و با پیامی استعاری و غیرمستقیم، مفهومی را به تصویر میکشد. تخیل، نمادپردازی، منشوری بودن و چندمعنایی بودن از جمله وجوه مشترک ادبیات و معماریاند اما این دو در
استعاره که بهکارگیری عناصر به شیوهای است که از جبر جمعی فراتر رفته و با خود لایههای معنایی زیادی همراه دارد به یکدیگر پیوند میخورند. نویسندگان این مقاله در پی پاسخ این پرسش که در عرصهی ادبیات و معماری،
استعاره در تقابل با آسانفهمی، چگونه در کیفیت زندگی و رشد آگاهی جامعه تأثیرگذار است، با نگریستن به
نماد همچون عنصری ارتباطی و دارای جنبهی استعاری، به بررسی برجستهترین نمادهای مشترک میان ادبیات فارسی و معماری ایرانی- اسلامی پرداخته و برآنند که مهمترین تأثیرات بهکارگیری
استعاره در ادبیات و معماری کمک به فرآیند خلاقیت، وحدت بخشیدن به فرایندهای ذهنی به کمک نیروی تخیل و تقویت ناخودآگاه ذهنی است.