طراحی
راهبرد در هر موضوعی از جمله در
فرهنگ به معنی راه و روش رسیدن به هدف است و بر اساس هدف، سنجش مبتنی بر درکی عمیق از چیستی نهادها و چگونگی کارکرد آنها، همراه با واقع بینی از فرصتها و موانع در افق مورد نظر، ضرورت مییابد.
راهبرد فرهنگی به طور خاص اشاره بهمطالبهای از آحاد جامعه است که اصالت خود را در یابند و کاری برای ارتقاء شان و انسان ماندن خود و آیندگان خود بکنند. در راستای اهمیتی کهفرهنگ دارد،
فرهنگ مورد توجه افراد، ادیان، صاحب نظران، دولتها و نهادهای بین المللی و امثال آن قرار گرفته است. در حقیقت
فرهنگ ارزشها و نگرشهایی است که جهتگیری فردی و جمعی انسان را نشان میدهد و سنت برگزیدهای است که آحاد مردم و نهاد دانش، در یک جریان دایمی، کیان پویای
فرهنگ مسلط را تداوم میبخشند.
فرهنگ گرچه همواره در مرکز و رکن بینادین، قضاوتها، اعمال و اراده آدمیان است، اما به دلیل خصلت خودکه سرنوشت محتوم و قفل شده از پیش تعیین شده ندارد، این کیفیت ونوع مداخله آحاد جامعه است که در این عرصه لااقل بخشی از هویت فرهنگیحال و آینده را خواهد ساخت. در این مقاله براساس روش تحلیلی استنتاجی و واقع گرایی انتقادی، کوشیده شده است تا با اشاره به ریوس
واقعیتها و - فرایندهای موجود در عرصه فرهنگ، به ضرورت توجه هم زمان به فرد و جامعه، ساختار و کارکرد، همه جانبه گرایی به تمامی عرصههای حیات انسانی، بهرهگیری از آموزههای متعالی دینی، توام با توجه به مختصات زمان و همراه با امید نسبت به گشایشهای بیشتر در آینده و امثال آن جلب نماید