قرار گرفتن ایران در یک ناحیه ی خشک و کم بارش، مقوله ی خشکسالی را تبدیل به یک عارضه یک مورد انتظار در کشور ساخته است. این بهره مندی اندک ایرانیان از نعمت نزولات آسمانی که ظاهراً بخشی از آن حکمت و خواست خدایی بوده و بخشی دیگر به ویژه در سالهای اخیر متأثر از اقدامات لجام گسیخته ی خود انسان ها است را باید به عنوان محدودیت های جدی توسعه ی کشاورزی کشور تلقی کرد. تا جایی که نهاده ی محدود کننده ی تولید کشاورزی در ایران در غالب موارد آب است. بنابراین، نبود و یا کمبود آب را باید یک تهدید به حساب آورد. اما، همین موضوع دسترسی دشوار به آب موجب پدید آمدن دانش و مهارت قابل ملاحظه ای نزد بهره برداران از آب که غالباً هم کشاورزان و روستائیان با درایت بوده اند، شده است. با ارزش قائل شدن به این دانش و بضاعت که عمدتاً هم به شکل شفاهی و غیر مکتوب در سینه های کشاورزان این مرز و بوم وجود دارد و به دنبال آن اهتمام به جمع آوری و مستندسازی و در خاتمه تلفیق آن با دانش رسمی و آکادمیک و یا علم امروزی که در نزد تحصیل کردگان کشاورزی این کشور وجود دارد، می توان براساس شعاری در ادبیات مدیریت، تهدید کمی بارندگی را به فرصت تبدیل کرد. در این مقاله سعی شده است پس از مروری بر پژوهش درحوزه ی دانش بومی با ذکر نمونه هایی از دانش و مهارت کشاورزان ایرانی در ابعاد فنی و مدیریتی برای مقابله ی با مشکل کم آبی همچون آبیاری کوزه ای، کاردانی ایشان را بیان نموده و با مقایسه ی این دانش با دانش دانشگاهی و مکتوب، هم راستا بودن این دونوع دانش (دانش بومی و دانش رسمی) را مشخص و از این طریق کارآمدی آنها را برای تخفیف و ترمیم کم آبی به اثبات رسانید.