در هیچ دوره ای از تاریخ تفکر بشر نقش
دیگری در حوزه های دانش به سان امروز اهمیت نداشته است. این مفهوم امروزه در حوزه سیاست( مهاجرت) ، جامعه شناسی ( جوامع چند فرهنگی ) زبان شناسی و فسفه زبان ( وینگشتاین وهایدگر) فلسفه ( لویناس) روانشناسی ( لاکان) و نقد ادبی( دریدا) از اهمیت بسیاری برخوردار است. مقاله حاضر به چهار محور اصلی جهت بررسی این مفهوم در اندیشه ژاک دریدا می پردازد:
1- دریدا با استفاده از اصطلاحاتی از قبیل اروپا محوری (Euroeentrism)نرینه محوری (phallocenirism) کلام- خرد محوری (logocentrism) به این نکته اشاره دارد که فلسفه غرب از دیار با نگاهی متافیزیکی قادر به خروج از نگاه خود محور نبوده است. تعامل با دیگری(چه در زمینه جنسیت، ملیت یا نظام زبانی) نقشی در این فلسفه نداشته است و جهان از دید خود و با نادیده انگاشتن
دیگری تسیر شده است.
2- رویکرد پاساختار گرا نظریات متعددی را درباره کنش تاویل و فهم مطرح کرده است. به عنوان مثال باختین در
رویکرد مکالمه گرایی (Dialodsim) به این نکته اشاره دارد که همیشه فهم ما از چیزی بر اساس رابطه آن با
دیگری شکل می گیرد. در اینجا هم چنین این نکته قابل بحث است که هر گزاره تنها زمانی قابل معنادهی است که به
دیگری خطاب شده باشد.