مجید زمانیاصل شاعر و مترجم معاصرکه بیش از هفت دفتر
شعر دارد.
شعر او بافت و فضایی استعاری دارد.یکی از پربسامدترین مفاهیم استعاری
شعر او،
مرگ اندیشی و به کارگیری اوصاف، عبارتها و مشتقات همسو و همسان با آن است.مفهوم انتزاعی
مرگ و تلاش برای تبیین آن از یک سو و ناتوانی از درک حقیقت آن، از دیگر سو، شاعر را به وادی استعاره های مفهومی کشانده است به گونه ای که با خلق مجموعه ای از تناظرهای هستی شناختی که از طریق مصادیق عینی و قابل حس، اتفاق میافتد. مفهوم
مرگ را تجسم و تعین می بخشد. در بررسی استعاره های مفهومی
مرگ در آثار زمانیاصل و بر اساس دیدگاه های لیکاف و جانسون درمییابیم که
استعاره مفهومی مرگ در سروده های
زمانی اصل با نگاشت
مرگ یک انسان است که نگاشتی هستی شناختی است شکل میگیرد و از دو الگوی مشخص و پربسامد پیروی میکند:-1 الگوی
مرگ مانندشخصی ناشناس وناآشنا که در تمام زندگی همنفس و همراه ماست.-2 الگوی
مرگ مانند شخصی ناشناس ولی با نشانه های آشنا که در برابر هر کسی با هیاتی به اقتضای حال او ظاهر میشود.شاعر- در این الگوها- با بسط استعاره های قراردادی و عادی، موفق به خلق استعاره های مفهومی، نو و بدیع میشود.