گریز از تاریکی خود خواسته

[مولانا]
ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم - چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم
یک حمله مردانه مستانه بکردیم - تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم
در منزل اول به دو فرسنگی هستی - در قافله امت مرحوم رسیدیم
آن مه، که نه بالاست نه پست است، بتابید - وآن جا که نه محمود و نه مذموم رسیدیم
تا حضرت آن لعل که در کون نگنجد - بر کوری هر سنگ دل شوم رسیدیم
با آیت کرسی به سوی عرش پریدیم - تا حی بدیدیم و به قیوم رسیدیم *
امروز از آن باغ چه با برگ و نواییم - تا ظن نبری خواجه که محروم رسیدیم
ویرانه به بومان بگذاریم چو بازان - ما بوم نه ایم ار چه در این بوم رسیدیم
زنار گسستیم بر قیصر رومی - تبریز ببر قصه که در روم رسیدیم (1)
***
[یزدانپناه عسکری]
گریز از تاریکی و کدورت خود خواسته انسانی که غرق صیصه منیت است. دادن تمامی پیش فرض ها، رشد و افزایش نور آگاهی؛ به معلوم و نور عشق رسیدن.
________________
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 1481
* - لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم - البقره : 256