مجتمع های مسکونی به عنوان یکی از پیچیده ترین و اساسی ترین عملکرد در عرصه معماری به حساب آمده و می توانند تاثیرات بسیار زیادی بر رفتار ساکنین و روابط آن ها در پی داشته باشند. دانش روان شناسی محیطی در پی پاسخ به نارضایتی ها و اعتراضات ساکنین منازلی پدید آمد که فضای سکونت آنها قادر به تامین نیازها و اولویت هایشان نبود و تبدیل به فضایی یکنواخت شده بود که کاربر با احساس نارضایتی در آن زندگی می کرد. روان شناسان محیطی با تکیه رابطه دوسویه انسان و محیط و درک تاثیر پدیده های ذهنی، قابلیت ها و توانش های محیط را استخراج می کنند. آن ها با بهره گیری از
توانش محیطی سطح کیفیت فضایی را ارتقا بخشیده و محیطی برخاسته از نیاز و اولویت کاربر و برای او طراحی می کنند. اما به راستی چه عواملی باعث می شود فرد از سکونت گاه خود رضایت مطلوب داشته باشد؟ به عبارت دیگر چه عواملی در میزان رضایت انسان از محیط نقش دارند؟ پژوهش فوق با روش کیفی در سدد آن است تا ثابت کند که با کمک مفاهیم دانش روان شناسی محیطی و استفاده از توانش های بالقوه و بالفعل آن، می توان
سطح رضایت مندی کاربر را افزایش داد و یا توانش هایی را در محیط ایجاد کرد که آن را تبدیل به فضایی انعطاف پذیر کند و در کاربر احساس رضایت ایجاد کند. ایجاد این قابلیت ها در محیط می تواند به عنوان راه حلی برای رفع معضلات ساکنین در منازل مسکونی ارائه گردد تا روحیه سکونت را به آنها بازگرداند