فلسفه غرب

Publish Year: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 1,395

متن کامل این Paper منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل Paper (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

IHTF01_014

تاریخ نمایه سازی: 24 شهریور 1398

Abstract:

سیر تفکر در عالم اسلام مسیری غیراز مسیری است که غرب طی کرد. در عالم اسلام درست است که فارابی و ابن سینا با فلسفه یونانی شروع کردند ولی همچون آگوستین و آکوئیناس تلاش کردند که رنگ دین را از فلسفه نزدایند و بر عکس، دین را و نگاه دینی را برتر می دانستند. در اسلام با ظهور مکتب اشراق فلسفه اسلامی بیش از پیش از روحیه نیست انگاری یونانی، به تفکر حضوری و شهودی نزدیک می شود و با ظهور ابن عربی می توان از لحاظی در سیر تفکر فلسفی و عرفانی عالم اسلامی شاهد غلبه عقل کلی دینی بر عقل جزئی دنیوی-که فلسفه یونانی ارسطوئی بر آن استوار است- بود. و در نهایت به حکمت متعالیه صدرالمتالهین ختم که جمع بین شهود عرفانی و عقل استدلالی است که به واقع عنوان حکمت برای آن مکتب، عنوان مناسبی است.در عالم اسلام غزالی ناتوانی عقل را در برابر درک نهائی وحی اثبات کرد، او در کتاب مقاصدالفلاسفه روشن کرد فلسفه یونانی آغشته به اوهام و خیالات است در حالی که عقل سلیم قرآنی از نظر او قوه ای است که آدمی را از درجه حیوانی به مقام شامخ انسانی ارتقاء می دهد و با سر ملک و ملکوت آشنا می کند، غزالی از این قوه گاهی به ذوق و اشراق وگاهی به وحی و الهام تعبیر می کند. آدمی با ذوق و اشراق و الهام و وحی، حقایقی را مشاهده می کند که عقل از مشاهده آن ناتوان است. آنچه در فلسفه جدید غرب بر آن تکیه شد عقل جزئی است که به جای توجه به ناتوانی این عقل از کشف حقایق برتر، بیش از پیش بر همین عقل اصرار ورزیده شد و در نتیجه حقایق برتر را انکا ر کردند و انسانی پدید آمد که راهش را به آسمان بسته اند.البته غزالی عقل را در جای خود بی اعتبار نمی داند بلکه حد آن را مشخص می کند. می گوید: مشاهده و کشف، نوری است که همه ابعاد روح انسانی را فرا می گیرد و به کمک آن همه اشیاء و حقایق جهان هستی روشن و آشکار می شود و عقلی که از اوهام و خیالات پاک باشد خود بدین معنا معترف خواهد بود، عقل سلیم- نه عقل طاغوت زده - اندازه و حد و سیر خویش را می داند و آگاه است که بالاتر از قوه عقل، قوه دیگری فوق او وجود دارد که آن نبوت و مرتبه اشراق و وحی است. در نسبت میان عقل و شرع غزالی عقل را مانند چشم و شرع را مانند نور می داند. چشم بی نور نمی تواند درست ببیند، لذا شرع در هرصورت فوق عقل است، زیرا شرع به کلیات و جزئیات آشناست اما قلمرو ادراکات عقل کلیات است، و اگر عقل درست به کار رود هم متوجه حقانیت وحی و اشراق می شود و هم انسان را در محدوده خود متوقف نمی کند، بلکه شوق رسیدن به اشراق را از طریق شریعت در او پدید می آورد. غزالی می گوید: گاهی علومی در دل آدمی پدید می آید که یا نمی داند این علوم از کجاست- مثل الهام - و یا می دا ند از القاء فرشته است- مثل وحی که ویژه پیامبران است- و این دو نوعی از انواع دانش بشری است که فوق عقول آدمی است و به وسیله آن ها چشم دیگری برای بشر گشوده می شود که آدمی به کمک آن جهان غیب و امور آینده و حقایق دیگری را مشاهده می کند، که عقل را به آنها راه نیست یعنی نه عقل همه حقایق را می یابد و نه آنچه را که یافت حضوری و شهودی می یابد.