تأملی بر وضعیت کنونی جامعه شناسیِ آکادمیک در ایران

Publish Year: 1399
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 770

This Paper With 41 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

RICCONF04_019

تاریخ نمایه سازی: 24 آبان 1399

Abstract:

جامعه شناسی در نیمه دوم قرن نوزدهم به عنوان یک علم مستقل در مغرب زمین پایه گذاری شده است. پس از فراز و نشیبهای بسیار،این دانش با تأخیری شصت-هفتاد ساله وارد ایران شده و از تأسیس رسمیِ چنین علمی در دانشگاه های ایران اکنون قریب به هشت دهه میگذرد. در این مقاله، با استفاده از روش اسنادی- کتابخانه ای و با تکیه بر آراء افرادی از قبیل یوسف اباذری، عادل مشایخی، ابراهیم توفیق، تقی آزاد ارمکی و آرش حیدری به ارائه ی گزارشی توصیفی و پاسخی اجمالی در راستای این پرسش تحقیقی پرداخته ایم: جامعه شناسیِ آکادمیکِ ایرانی، با چه معضلاتی روبه روست و از چه نواقصی رنج میبرد؟ دوگانه انگاریِ کَمّی گرایی/ کِیفی گرایی، حاکمیتِ پارادایم مدرنیزاسیون، سیاستهای نئولیبرالی، زوال امر اجتماعی و روانشناسانه (فردگرایانه) کردن مسائل اجتماعی در کنار بی اعتناییِ جامعه شناسی به فلسفه و تاریخ از جمله مهمترین معضلاتِ جامعه شناسیِ رسمیو آکادمیکِ ماست. این جامعه شناسی، ماهیتی بوروکراتیک، غیرنقاد، بیتفاوت و غیرفلسفی غیرتاریخی- پیدا کرده و به اصطلاحِ بدیویی، به رویکردِ مدرنیزاسیون (اتوپیای غرب و کلیشه توسعه، باورهای شرق شناسانه و الزامِ پایبندی به مراحلِ خطّی- تکامل گرایانه در سیر تاریخی)و پوزیتیویسمِ روش شناختی (آمارزدگی و تکنیکِ روشدانی) دوخت زده شده است. کار جامعه شناسانه در ایران برابرشده تولیدِبا متونِ پیمایشی ای که هشتاد درصد آنها رااز جداولِ آماری و اعدادِ بیروح تشکیل میدهد و رسالتی جز توصیف و اعلام همبستگی های تکراری و خسته کننده میانِ دو یا چند متغیر برای خود قائل نیست. جامعه شناسیِ رسمیِ ما که سیطره کمّیت در آن هژمونیک شده است، نسخه ای افراطی از جامعه شناسیِ محافظه کار و کمّیت گرایِ آمریکایی بریتانیایی- است که با استمرارِ رویکردِ کنونی اش دردی را دوا نخواهدکرد و همچنان درگیر پیمایش های پیمانکارانه و سفارشی خواهد ماند. جامعه شناسیِ آکادمیکِ ایرانی میتواند با الگو قراردادنِ میراثِ کلاسیکِ جامعه شناسی (آراء دورکیم، وبر، مارکس و زیمل) که از اساس آمیخته با بینشی انتقادی- فلسفی- تاریخی بوده، و همچنین باطرح مبحثِ ضرورتِ بازگشت به مطالعات فلسفی-تاریخی، در مسیرِ دوخت گشایی از پیکرِ خود حرکت کرده و نیاز به خودبازنگری و تأملِ بازاندیشانه را مطرح نماید، شاید که چنین بازگشتی زمینه ساز و آغازگر یک تغییرِ درونی در دل چنین علمی باشد.

Authors

حسین کمالوند

کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی از دانشگاه شهید چمران اهواز

مریم صادقی مال امیری

دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز