دیالکتیک کودک - دیگری به مثابه ی انگاره ای تعاملی در تعلیم و تربیت مداوم abstract
تعلیم و تربیت مداوم به عنوان یکی از محورهای مهم مطالعات نظری تعلیم و تربیت، در قرن حاضر مورد توجه اندیشمندان و نهادهای تربیتی بوده است. نظر به اینکه تعریف و مختصات آموزش مداوم و
یادگیری مادام العمر ربط وثیقی با
نظریات یادگیری دارد، هر تعریفی که از تعلیم و تربیت مداوم ارایه شود به طور ضمنی و یا صریح یک نظریه تربیتی را مفروض گرفته است. بدین ترتیب مفهوم تعلیم و تربیت مداوم می تواند با مفروض گرفتن نظریات فلسفی و یادگیری متفاوت، تعریفی متفاوت پیدا کند. از این رو در این پژوهش با به کارگیری روش تحلیل مفهومی (مفهومپردازی)، نخست به برخی ویژگی های تعلیم و تربیت مداوم اشاره شد و در پرتو آن با مفروض گرفتن نظریه یادگیری
ویگوتسکی و ارایه ویژگی های یادگیری کودک در این دیدگاه، تعلیم و تربیت مداوم در دوران
کودکی مورد مداقه قرار گرفت و با توجه به دیالکتیک کودک دیگری از انگاره ای تعاملی در تعلیم و تربیت مداوم سخن به میان آمد. بنابراین می توان گفت که در یک نگاه کلی انگاره ی تعلیم و تربیت مداوم در دوران
کودکی از منظر ویگوتسکی، تعاملی است و هر کجا که سخن از تعلیم و تربیت مداوم در دوران
کودکی به میان می آید باید این
تعامل به رسمیت شناخته شود. از دیگر سو مختصات تعلیم و تربیت مداوم تعاملی در سه محور مورد بررسی قرار گرفت؛ نخست اینکه در این دیدگاه، تعلیم و تربیت مداوم دربردارنده ی هر دو قطب آموزش و یادگیری به صورت توامان است. دوم اینکه تعلیم و تربیت مداوم در این دیدگاه به صورت رادیکال دیالکتیکی و تعاملی است و از این رو نیز تاحدی نامتعین است و در نهایت اینکه این انگاره مفهوم تعلیم و تربیت مداوم را با نظر به قابلیت های کودک و حوزه تقریبی رشد توجیه پذیر می داند و از این رو آن را برای رشد تربیتی کودک ضروری به شمار می آورد.