روانشناسی روشن بینی و روشنفکری

3 تیر 1402 - خواندن 4 دقیقه - 1086 بازدید

روانشناسی روشن بینی و روشنفکری ؟

 مفهوم روشن بینی به معنای لغوی آن که روشن دیدن فیزیکی است نمی باشد ، بلکه مقصود درک و شناخت واقعیت ها بدون پرده و اختلاط با اوهام و خرافات و بدون استناد به اصول و سنن پیش ساخته و پرداخته ای است که ارزش واقعیت نشان دهی خود را از دست داده اند . در دوران ما این گونه شناختها را شناخت های روشنفکرانه می نامند . بدون تردید این گونه شناختها کاملا مطلوب و مفید ، بلکه برای حیات فردی و اجتماعی ضرورت قطعی دارند . متاسفانه کسانی که موفق به اینگونه شناختها میشوند ، بسیار اندکند . برای توضیح روشن بینی و روشنفکری چند مسئله را باید مطرح نمائیم .

 مسئله یکم _ چنانکه از موارد بکار بردن اصطلاح روشن بینی و روشنفکری بر می آید ، اینگونه شناخت عبارت است از درک واقعیت های محض با روشنائی شبیه به روشنایی درک یک نمود فیزیکی با نور کافی . مسلم است که واقعیت ها به طور صاف و مجرد و دور از پرده و پیچیدگی ها و اختلاط با غیر واقعیت ها برای اکثریت بسیار چشمگیر امکانپذیر نبوده یا حداقل آنقدر دشوار است که میتوان گفت : اینگونه ارتباط با واقعیت ها برای اکثریت تقریبا محال است . لذا افرادی که در یک جامعه به مقام والای روشن بینی و روشنفکری می رسند ؛ همواره در یک اقلیت اسف انگیزند . به همین جهت است که جوامع بشری تا کنون آنهمه ناگواری ها و محرومیتها و شکستها که از نداشتن روشن بینان و روشن فکران راستین دیده است ، از فقدان اصول و قوانین سازنده ندیده است . زیرا می توان گفت : در هر دوره و جامعه ای، منابع نسبتا مناسبی برای وضع اصول و قوانین وجود داشته و خردمندان هر قومی با نظر به دانسته ها و خواسته های اصلی و ضروری آن قوم از آن منابع بهره برداری نموده و حیات فردی و اجتماعی مردم را تنظیم نموده و براه انداخته اند ، و یا حداقل آن مردم می توانستند با تطبیق زندگی خود بر آن اصول و قوانین ، زندگی خود را از سقوط نجات داده و دردهای خود را تقلیل بدهند . در آن موقع هم که نارسایی آن اصول و قوانین برای مردم ثابت میشده است ، با اشکال گوناگون در صدد رفع آن نارسایی ها برآمده و قانون را قابل بهره برداری ساخته اند . در صورتی که کمبود روشن بینان و روشنفکران در یک جامعه ، به اضافه اینکه موجب به عقب برگشتن طرز تفکرات مردم و اسارت آنان در دست عوامل جبری اقویای خشن تر از عوامل جبر طبیعت گشته است ، رکود و نارسائی های قوانین و اصول نیز که میبایست به وسیله روشن بینان و روشنفکران اصلاح و تنظیم شود ، دود از دودمان جامعه برآورده است . ؟ خلاصه میتوان گفت : بشر بیشتر قربانی کمبود انسانهای روشن بین واقعی بوده است ، تا نارسائی قوانین .

 مسئله ی دوم _ امروزه غالبا اصطلاح روشن بین و روشنفکر در مقابل ارتجاع و کهنه پرست بکار می رود ، بدون اینکه معنای واقعی این دواصطلاح حساس برای بکاربرندگان آن دو به درستی روشن شود . اگر درست دقت شود خواهیم دید که : در مقابل هم قرار گرفتن این دو اصطلاح در دو مورد صورت میگیرد : 

1_ مقصود از روشنفکری درک شناخت واقعیت های حال و آینده است ، وقتی که ارتجاع در برابر این مفهوم قرار میگیرد . منظور عدم درک و شناخت واقعیت های حال و آینده و میخکوب شدن در شناخت های رسوب شده از گذشته میباشد . در این مورد بدون تردید حق و حقیقت و واقعیت با آن فرد یا گروه است که روشنفکر و روشن بین معرفی می شود و آن جامعه ای که از چنین روشنفکران و روشن بینی ها محروم است رکود و سقوط آن قطعی است . 




روشن بینیروشن فکری