تقابل مهر و بی مهری در داستان سیاوش از منظر استرنبرگ

21 فروردین 1403 - خواندن 6 دقیقه - 88 بازدید

مسئله ی مهر و بی مهری از جمله مسائلی است که همیشه تازگی دارد؛ چرا که تناسب فکری و سلایق هر فرد با دیگری متفاوت است. واژه ی مهر حالتی است که برای هر کسی خوشایند و آرام بخش جلوه می کند. شاهنامه ی فردوسی به عنوان یک کتاب عظیم در ارج نهادن به انسان که همواره برای رسیدن به کامیابی گاهی از مسیر عشق و گاهی از جاده ی قدرت عبور می کند، می تواند نقطه ی عطفی برای یک زندگی موثق باشد. در زیر ظاهر این کتاب کلامی نهفته است که پاسخی برای همه ی کنش ها و تضادهای بین پهلوان و سلطان، مستبد و محق، معدلت و شرارت خواهد بود. حقیقتی که تجسم اهریمن ب مهری بر خارها افزوده و از غنچه ها می کاهد. تقابل دو عنصر مهر و بی مهری ربودگی انصاف را به چالش می کشد. شاهنامه که حول محور خرد و دانش می گردد، دو دیدگاه مهر و بی مهری به وفور در آن دیده می شود. با توجه به این نکته ندای مهر و دوستی در داستان سیاوش به تصریح بیان شده است.

 «رابرت جی استرنبرگ » دانشمند و روانشناس، زاده ی 8 دسامبر 1949 در نیوجرسی ایالات متحده آمریکا است. وی عشق و مهر کامل را به عنوان یک فرایند روان شناختی ترکیبی با سه مولفه ی شهوت، صمیمیت و تعهد فرض نموده که در مقایسه با عشق های متعدد و ابراز آنها در شاهنامه، مانند مهر پدر به پسر، عشق به همسر، عشق نامادری به پسر همسر، وطن پرستی، مهر به اسطوره و غیره را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. «بر اساس این نظریه، عشق را می توان با توجه به طیف وسیعی از عاطفه ها، اندیشه ها و انگیزش هایی متفاوت با هم شناخت. پدیده هایی مثل علاقه و میل انسانی دیگر، برقراری ارتباط متقابل به صورتی شایسته و حمایت از یکدیگر.» (استرنبرگ، 1396: 13) آنچه یافته شد، ابعاد مهرورزی برای رسیدن به اهداف و نیل به آرزوها ست که بسیار پررنگ جلوه نموده و پس از دست یابی مطلق و یا ناکامی از آنها به بی مهری نزول کرده است. از جمله عواملی که باعث ایجاد بی مهری و ستم بین افراد می شود، نخوت، دست یابی به قدرت، سرخوردگی از ناکامی های زندگی، طمع و آز، حسد و جاه-طلبی است که هر کدام می تواند به نوعی رویدادهای خرد و کلان را در پی داشته باشد. نقش خانواده به عنوان بنیادی ترین عامل در شکل گیری شخصیت هر فرد و پس از آن جامعه، می تواند مهمترین آموزش های تربیتی و عاطفی را به عنوان یک اصل در سلامت روح و تداوم حیات بشر القا می کند. از هنرنمایی فردوسی در تضاد رفتاری بین واقعیت ها و موضوع محبت، احترام، دادن تخت، کاخ و دختر به عنوان همسر از سوی افراسیاب به سیاوش می توان این مهم را دریافت که ماجرای سیاوش روساختی برای نشان دادن خوبی و بدی است. از این روی، داستان هایی که بیشتر در بخش پهلوانی شاهنامه آورده شده، می تواند حاوی پند و تجربه ای برای تداوم روابط صمیمی بین افراد جامعه باشد. آن گونه که استرنبرگ در کتاب قصه ی عشق برای شناخت مهر واقعی اجزای تشکیل دهنده ای را تشریح می کند تا مشخص شود علت مهرورزی کسی و بی مهری دیگری نشانه-ی چیست، می توان دریافت که درک داستان سیاوش تا چه حد می تواند روابط بین انسانها را دگرگون کند. «با این همه، دیدگاه قصه برای بهسازی عشق، مسائلی ضمنی را در بردارد. مسئله شیوه های بازسازی مفهوم عشق است که به چه وسیل ای می شود آن را رضایت بخش تر کرد. در روابط نزدیک، عشق بخشی از عواملی است که سبب موفقیت می شوند و نه همه ی آن چیزها. محیط دلسوز، دوستان، رفاه اقتصادی، دست آوردهای روحی و علائق سازگار، همه عواملی هستند که بر روند امور اثر می گذارند و سبب دگرگونی می شوند.» (استرنبرگ؛ بهرامی، 1396: 231) محبت، آشتی، عشق ، نیکی و بخشش در دو معنا، از جمله اندیشه های تربیتی فردوسی به شمار می رود که در جوامع امروز مانند دوست پارسال و آشنای امسال رنگ تازه ای به خود گرفته است؛ اما می تواند برای شخصیت سازی انسان و تمایل او به سوی هدف-های تکاملی سیر فزونی یابد. «سیاوش عزیزترین پهلوان شاهنامه است. او نیز مانند ایرج به سبب خوبی سرشت خود قربانی نبرد میان خیر و شر می گردد. بر سر کین خواهی سیاوش هزاران هزار تن، بی گناه و با گناه، جان خود را از دست می دهند؛ ولی این مهم دانسته نشده؛ مهم آنست که به هر قیمت هست حق بر کرسی بنشیند؛ اگر جز این باشد، در نظر شاهنامه، هجوم خیل بدی دنیا را در ظلمت فرو خواهد برد.» (اسلامی ندوشن، 1363: 173)

 یکی از مشکلات موجود در داستان سیاوش رویداد غربت است. این نوع سرنوشت که انسان در طول زندگی، علی رغم میل باطنی اش همواره نمی تواند به-طور یکنواخت در زادگاهش زندگی کند. غیر عادی بودن این امر را می توان ناشی از وصال کینه ها دانست؛ زیرا مادر سیاوش از سرزمین توران و پدرش ایرانی بوده است؛ اما در این میان مادرش جز به دنیا آوردن او نقش دیگری ندارد و همه ی این ناملایمات از سوی بزرگترهایی رخ می دهد که به خاطر جایگاه خود فرزند را قربانی می کنند. فرو ریختن روابطی که با مهر همراه است، تنها با تکرار اشتباهات گذشته و پافشاری به آنها شکل می گیرد. برعکس در جایی دیگر استحکام مهر مدافعت و کین خواهی را برقرار می کند. مانند رابطه ی رستم و سیاوش در حین آموزش های پهلوانی و رزمی که رنج بسیاری با خود دارد، مهر به وجود آمده را افزایش می دهد. شاید بیان این مطلب دور از تامل نباشد که سیاوش از مهر توام با گناه می گریزد. مواردی این چنین در دنیای امروز به وفور یافت می شود؛ اما به صراحت می توان گفت در بیشتر آنها نه تنها گریزی نیست، بلکه به آن دامن زده می-شود و ثمره اش کینه، ازهم گسیختگی روابط و هجوم بی-رویه ی بی مهری خواهد بود. گاهی در اوج مهرورزی و بدون هیچ زیان و خدشه-ای در روابط انسان، دهن بینی ها و توجه به تمهیدات پلید که از عقده ها و رنج های درونی افراد بیرون می جهد، در یک چشم به هم زدن بی مهری غیرقابل جبرانی را به وجود می آورد.

ادامه...

مهرورزی، بی مهری، سیاوش، استرنبرگ.